به گزارش اقتصادآنلاین، ایران نوشت 330 متر طول که میشود 3برابر زمین فوتبال و 60 متر عرض برابر با عرض اتوبان تهران – قم دارد. ظرفیت مخازنش نزدیک به 330هزار تن، معادل 2 میلیون بشکه نفت و میعانات گازی است که به ادعای کارشناسان اهل فن اگر محموله آن را در تریلرهای نفتکش بریزند با قطار یا کاروانی 300 کیلومتری روبهرو خواهیم شد. این ظرفیت نفتکش دلوار، آن را به بیرقیبترین سوپرتانکر دنیا بدل کرده است.برای رسیدن به دلوار، پیش از طلوع آفتاب از بندرعباس سوار شناور میشوم و میزنم به دل دریایی که فعلاً آرام است. هرچقدر از بندر دورتر میشویم تعداد کشتیهایی که لنگر انداختهاند کم و کمتر میشوند. کاپیتان شناور یا اتوبوس دریایی میگوید تا جایی که دلوار لنگر انداخته، نزدیک 50 دقیقه راه داریم.
آسمان ابری است و خورشید پشت ابرهای پرحجم پنهان شده؛ هر از گاهی رخی نشان میدهد و دوباره ابرها آن را در دل خود پنهان میکنند. تا چشم کار میکند آبی بیپایانی است و خبری از کشتی نیست. شناور سرعتش را کم میکند، مه غلیظی این نقطه از دریا را در برگرفته. ناخودآگاه یاد داستان پیرمرد و دریای «ارنست همینگوی» میافتم و ماهی بزرگی که پیرمرد داستانش صید میکند. میگویند همینگوی موقع نوشتن این رمان دریا زده شد بیآنکه به دریا رفته باشد.
روی عرشه ایستادهام و غرق در مه! لحظاتی بعد غول آهنین پدیدار میشود. کشتی عظیمی که طلوع آفتاب آن را به رنگ سرخ و طلایی درآورده است و من شگفتزده از دیدن آن. انگار دریا در مقابل شناور عظیمالجثه بیحرکت مانده، خبری از امواج خروشان و سهمگین نیست. شناور ما مقابل این غول بیشباهت به یک اسباب بازی نیست. دوری360 درجهای میزنیم و از عظمت دلوار عکاسی میکنیم. چند تن از خدمه از روی عرشه برایمان دست تکان میدهند. لحظاتی بعد، پلهای فلزی برقی باز میشود و چند ده متری پایین میآید تا برسد به عرشه شناور. میگویند با دقت بالا برویم و اصلاً پایین را نگاه نکنیم، چون احتمال دارد سرمان گیج برود و از آن بالا بیفتیم توی دریا!
44 پله آلومینیومی را که شرجی دریا مثل خوره به جانش افتاده، بالا میرویم. روی عرشه مرد جوان لاغر اندام و بلند قامت بیسیم بهدستی از ما استقبال میکند. وارد عرشهای شدهایم که به یک پالایشگاه میماند با لولههای سبزرنگی که عرشه را به تصرف درآورده. همان بوی پالایشگاه آبادان اینجا هم هست که نفس آدم را سنگین میکند. پیش از رفتن به پل فرماندهی، باید اسمها را توی دفتر ثبت وقایع بنویسیم. این کار جزو قوانین کشتیهاست.همراه با افسریکم محمدرضا هادیزاده وارد ساختمان چند طبقهای میشویم که آسایشگاه، مرکز کنترل، سلف سرویس، دفاتر اداری و... افسران و ملوانان و مهندسان کشتی است. برای رفتن به پل فرماندهی (بریج) باید سوار آسانسور شد. طبقه آخر پیاده میشویم. جایی که به گفته هادیزاده مغز کشتی است. مردی سر تراشیده با هیکلی ورزشکاری و یونیفرمی شیک و اتوکشیده به سمتمان میآید. او کاپیتان کشتی است. مهندس امیرحسین مشیدی ابتدا خود را بهطور کامل معرفی میکند و پس از خوشامدگویی درباره کار و زندگی در نفتکشی همچون دلوار برایم میگوید: «در این کشتی بجز من 31 خدمه دیگر هم مشغول به خدمت هستند. گاهی برخی از همسران افسران در طول این مأموریتها شوهرانشان را همراهی میکنند. باید بگویم زندگی ما به دو فصل تقسیم شده، زندگی کار و زندگی استراحت یا زندگی با خانواده و زندگی بیخانواده. بیشتر زندگی ما روی دریا و اقیانوسها میگذرد. تنها چیزی که با آن سر و کله میزنیم آب است و آب است و آب.
در حال حاضر نفتکش ما محموله نفتی همراه ندارد و تا چند روز دیگر محمولهمان را بارگیری میکنیم برای هند یا چین. وقتی که محموله را بارگیری کردیم باید آن را به سلامت به مقصد برسانیم و باید بگویم پس از بارگیری، آن موقع است که تازه کارمان شروع میشود. باید مراقب باشیم که هیچ اتفاقی نیفتد. در این بین خطراتی همچون طوفانی شدن هوا و خراب بودن وضعیت دریا و از سوی دیگر دزدان دریایی ما را تهدید میکند.»
کاپیتان مشیدی ادامه حرفهایش را موکول میکند به چند ساعت دیگر که کل کشتی را بازدید کرده باشیم. او به معاونش یعنی افسر یکم هادیزاده میگوید که همه نقاط نفتکش را به ما نشان بدهد تا با سختی و حساسیتهای کار خدمه بیشتر و دقیقتر آشنا شویم.از پل فرماندهی تا انتهاییترین قسمت کشتی یعنی موتورخانه 10 طبقه است. از همکف تا منفی 5 مربوط به موتورخانه و تلمبهخانه است و از همکف به بالا شامل اتاق استراحت ملوانان و افسران، افسران ارشد، سلف سرویس، حمام، دفاتر اداری، اتاق تلویزیون و در نهایت پل فرماندهی. از پل فرماندهی تا طبقه منفی 2، آسانسور خدمه را جابهجا میکند ولی برای ورود به طبقات زیرین باید از پله پایین برویم، دقیقتر بگویم 110 پله که آنها را به دقت میشمارم.
جز خدمه 4 تن از همسران افسران و مهندسان کشتی هم حضور دارند که قرار است آنها را در این مأموریت همراهی کنند. آنها سفره هفت سینی در سلف سرویس چیدهاند و سالنها را تزئین کردهاند. به قول کاپیتان مشیدی، خانمهای کشتی حس و حال عید را به کشتی تزریق کردهاند.
راه رفتن روی عرشه کشتی قانون خاص خودش را دارد. کف عرشه تماماً سبز رنگ است و محل راه رفتن با نوار قرمز رنگی علامتگذاری شده. به این نوار، فرش قرمز میگویند. سیگار کشیدن در داخل ساختمان و حتی روی عرشه برای حفظ ایمنی و جان خدمه ممنوع است.
دو طرف نفتکش دو قایق نارنجی رنگ نصب است که به گفته افسریکم هادیزاده ظرفیت 50 نفر را دارد و طبق استانداردها و دستورالعملها، کشتی نباید بیش از 50 خدمه و میهمان داشته باشد و به این خاطر در هر طرف قایقی نصب شده که اگر انفجار یا اتفاق دیگری افتاد، خدمه خود را به نزدیکترین قایق برسانند. عملیاتی شدن این قایق کمتر از 5 دقیقه زمان میبرد.
میخواهیم از قسمت زیرین کشتی بازدید کنیم. هادیزاده ما را به موتورخانه میبرد. پیش از پایین رفتن توصیه میکند وسایل اضافه همراه نداشته باشیم و حواسمان به اطرافمان باشد چراکه احتمال مکش وجود دارد! از پلههایی کوتاه و کمعرض پایین میرویم، 6 طبقه پایینتر از عرشه. دمای هوای اینجا نسبت به بیرون 10 درجه گرمتر و البته بشدت شرجیاست به حدی که عرق میریزیم. صدای موتور کشتی نمیگذارد صدا به صدا برسد. تکنیسین و مهندسانی که در این قسمت کار میکنند برای در امان ماندن از صدای غیرقابل تحمل آن گوشی گذاشتهاند. تابستان دمای این نقطه به 55 تا 60 درجه میرسد! قسمت موتورخانه از قسمت تلمبهخانه جداست. برای رسیدن به این قسمت که زمان بارگیری و تخلیه ورود به آن ممنوع است، باید 110 پله پایین برویم. اینجا یکی از حساسترین نقاط نفتکش است که ما به آن راه پیدا کردهایم.
مهندس ولی عاصم کمک سرمهندس کشتی که بیش از 16 سال است در نفتکشهای مختلف مشغول به خدمت بوده درباره کار روی نفتکشها و شرایط سخت و گاهی غیرقابل تحمل در آن به ما میگوید: «در هر مأموریت بین 3 تا 4 ماه روی کشتی کار میکنیم و حتی گاهی مجبوریم تا 6 ماه اینجا بمانیم. شرایط کار در موتورخانه با سایر قسمتها کاملاً متفاوت است. وقتی موتور اصلی که 7 سیلندر و 36 هزاراسب بخار قدرت دارد روشن میشود، صدا و گرمای بسیار زیادی تولید میکند و شرایط کار بالطبع سختتر میشود. تابستانها معمولاً برخی از پرسنل گرمازده میشوند یا با مشکل شنوایی روبهرو میشوند. در چنین شرایطی اگر برای کسی اتفاقی بیفتد کار سخت میشود. باید بگویم از 12 ماه سال فقط 4 ماه و حتی کمتر به خانه میرویم. البته ما و خانوادههایمان با این شرایط کنار آمدهایم.
دوری از خانواده یک روی دیگر از سختیهای کار ماست. بهعنوان مثال وقتی فرزند دومم به دنیا آمد من روی دریا بودم و بعد از 45 روز به خانه رسیدم بعد از هر مأموریت هم که به خانه میآمدم بچهام مرا نمیشناخت و طرفم نمیآمد.
مسألهای که حتی نزدیکترین افراد به آدم آن را درک نمیکنند دوری ما از خانواده، شهر و کشورمان و حتی خشکی است. ما در طول چند ماهی که روی آب هستیم، فقط دریا و آسمان آبی را میبینیم و گاهی حتی امکان ورود به اسکلههای کشورهای دیگر که قرار است آنجا بار را خالی کنیم، وجود ندارد و این موضوع در روحیهمان تأثیر منفی میگذارد.»
همراه با کمک سرمهندس به پایینترین قسمت کشتی میرویم، جایی که موتور بزرگ زردرنگ کشتی و 3 ژنراتور صدایی گوشخراش به راه انداختهاند. مهندس عاصم میگوید که درحال حاضر موتور خاموش است و ژنراتورها روشن هستند و اگر موتور روشن شود گرما و صدای زیادی تولید میکند: «شما زمان خوبی آمدهاید، فعلاً هوا خنک است. تابستان وقتی وارد این قسمت میشوید از شدت گرما خیس عرق میشوید در ضمن مهندسان یا ملوانها برای سرکشی به موتورخانه روزی چندین بار 110 پله را بالا و پایین میروند به همین خاطر است که هیکلهایمان ردیف است!»
در موتورخانه 8 نفر کار میکنند؛ کار سرمهندس نظارت است، مهندس دوم معاون سرمهندس است، مهندس سوم و چهارم هم هر 4 ساعت شیفت دارند. همچنین مهندس فنی، مهندس برق و 2 روغنکار و تمیزکار موتورخانه که در مجموع تیم موتورخانه را تشکیل میدهند.
به گفته مهندس عاصم نبض کشتی در موتورخانه میتپد و همه فعالیتهای موتورخانه در اتاق کنترل زیر نظر گرفته میشود و هر اتفاقی برای موتورخانه بیفتد، باید در کوتاهترین زمان برطرف شود چراکه محموله باید سر وقت به کشور مقصد برسد. بعد از بازدید از این بخش بسیار مهم دوباره به عرشه برمیگردیم. از مهندس هادیزاده درباره لولههایی که سرتاسر کشتی را گرفته میپرسم، میگوید:«نفت یا محمولههای نفتی از طریق این لولهها به مخزنی که زیر عرشه است منتقل میشود یا با پمپاژ به این 6 لوله قطور میرسد. ما برای بارگیری بین 24 تا 30 ساعت زمان صرف میکنیم و برای تخلیه هم بهطور متوسط 48 ساعت. در این مدت همه خدمه آمادهباش کامل هستند و درگیر تخلیه و بارگیری.»
مرد میانسال آفتابسوختهای درحال بازدید از لولهها و تأسیسات دیگر نفتکش است. نامش محمد دیداری و سرملوان کشتی است. 31 سال از زندگیاش را در دریا گذرانده است، اهل کازرون. 2 پسر و
2 دختر دارد. یکی از پسرهایش دوست دارد مثل او روی دریا کار کند. دیداری 54ساله، 6 سال دیگر بازنشسته میشود. او از کار ملوانی برایمان میگوید: «هر کاری مثل روغنکاری و تمیزکاری موتورخانه، تلمبهخانه، مخازن نفت، نقاشی و ترمیم همه قسمتهای کشتی و... به عهده ملوانان یا همان بخش تدارکات است. کار ما هم سختیها و خطرات خاص خودش را دارد. برای من که دوران جنگ و بمباران سکوهای نفتی و نفتکشها، ملوان بودهام و از نزدیک شاهد حمله جنگندههای ارتش بعثی عراق بودهام طوفان و معلق شدن نفتکش آنقدرها ترسناک به نظر نمیرسد.
البته این را هم بگویم این نفتکش آنقدر مجهز و قابل اعتماد است که طوفانهای بزرگ هم نمیتواند آن را به خطر بیندازد. 7 ماه پیش که در حال بازگشت از چین به کشور بودیم، طوفانی شدید در گرفت که کشتی با این عظمت را بالا و پایین میانداخت. موجهای چند دهمتری بشکههای روغن روی عرشه را به بیرون پرتاب میکرد.»
از او میپرسم آیا شده زمان طوفان برای انجام کار ضروری روی عرشه بیاید؟ میگوید: «معمولاً زمان طوفان و تکانهای شدید در طبقات قفل میشود و اگر نیاز باشد روی عرشه برویم از داخل نردههای سفیدرنگی عبور میکنیم که امواج ما را به دریا پرتاب نکند. بارها شده که زمان طوفان برای بازدید از تأسیسات روی عرشه رفتهام. بهنظرم کسی که توی دریا کار میکند نباید از چیزی بترسد.» اما یک کشتی با این عظمت چطور میتواند از خطر بزرگی همچون دزدان دریایی در امان بماند. کاپیتان مشیدی به این سؤال پاسخ میدهد: «کشتی بزرگی با این عظمت دارای سیستم ایمنی و امنیتی بالایی است. در مأموریتها برای پیشگیری از هرگونه اتفاقی، همه جوانب در نظر گرفته میشود و از سوی دیگر باتوجه به حضور ناوهای نیروی دریایی ارتش در آبهای آزاد، هرگونه تهدید و احساس خطری به آنها گزارش میشود. باید به این نکته اشاره کنم که تاکنون خطری از سوی دزدان دریایی ما را تهدید نکرده.»
در بخش دوم گزارش از نفتکش دلوار که فردا منتشر خواهد شد، از زنانی خواهیم گفت که همسرانشان را در مأموریتهای بلندمدت همراهی میکنند. آنها از زندگی در دریا، دلتنگیها، آرزوها و دلبستگیهایشان خواهند گفت.