سکوت بهتر از بیهوده سخن گفتن است. این را بارها شنیدهایم ولی نه تنها سکوت اینجور وقتها بهتر است که خیلی وقتهای دیگر هم خوب است. مثل وقتی که درباره موضوعی، چیزی نمیدانیم ولی میبینیم که دیگران درباره آن در حال گفتوگو هستند و در این بین از ما نظر میخواهند. قطع به یقین، در چنین مواقعی سکوت کردن تنها راه نجات ماست.
نقشه راه صداقت
به گزارش اقتصاد آنلاین به نقل از روزنامه جوان، اسلام برای ما نقشه راه صادقانه زندگی کردن را ترسیم کرده است. حضرت محمد(ص) میفرمایند: «هر کسی به خدا و روز قیامت ایمان دارد باید سخن خیر بگوید یا سکوت کند.» از حدیث رسول گرامی اسلام میتوان اینطور برداشت کرد که سکوت کردن در موقعی که چیزی را نمیدانیم، خیلی بهتر از این است که چیزی بگوییم که نمیدانیم یا از آن مطمئن نیستیم.
بسیاری از ما این حدیث یا احادیث نظیر آن را خواندهایم، ولی شاید فقط در حد یک بار خواندن از کنار آن بگذریم. چون این روزها حدیثهای زیادی نقل قول میشود و در کتابها، روی بیلبوردهای خیابان، دیوارهای مدارس، کانالها و شبکههای مجازی، مرورگرهای اینترنتی و ... هزاران مورد از آنها به چشم ما میخورد یا خودمان دست به دست آنها را به دیگران منتقل میکنیم. ولی این خواندنها انگار تأثیر چندانی ندارد. بیشتر آنها از این گوش میآید و از آن گوش هم بیرون میرود. نظیر این احادیث پرمغزی که در زیر میخوانید را حتماً پیش از این هم شنیده یا خوانده یا با نظیرشان برخورد کردهاید.
امام صادق(ع) میفرماید:« هر کس راستگو باشد عملش پاکیزه میشود و رشد میکند.»
رسول اکرم(ص) در حدیثی دیگر میفرماید:« به هر کس راستگویی در گفتار، انصاف در رفتار، نیکی به والدین و صله و رحم الهام شود، اجلش به تأخیر میافتد، روزیاش زیاد میگردد، از عقلش بهرهمند میشود و هنگام سؤال[مأموران الهی] پاسخ لازم به او تلقین میگردد».
امام علی(ع) نیز میفرماید:« هرگاه خداوند بندهای را دوست بدارد، راستگویی را به او الهام مینماید».
حضرت امیر در حدیث دیگری میفرماید:« راستگو با راستگویی خود سه چیز را به دست میآورد، اعتماد، محبت و شکوه(در دلها).»
به نظر شما وجود این احادیث و هزاران حدیث و جمله دیگر که از سخن بزرگان برای ما به یادگار مانده برای اینکه راه زندگیمان را بدانیم کم است؟ بالاخره آدم اگر همیشه و در همه جای زندگی نیاز به راهنما نداشته باشد، ولی دستکم در جاهایی از زندگی نیاز به راهنما دارد. در اینصورت اگر به این احادیث و سخن بزرگان مراجعه کنیم، باز هم میتوانیم بگوییم نمیدانیم. میتوانیم بگوییم که کسی نبود که به ما یاد بدهد؟ یا اینکه راهنمای درستی نداشتیم؟ مسلماً نمیتوانیم این ادعا را داشته باشیم. پس شاید بهتر باشد که با خودمان صادق باشیم و این را برای خودمان حلاجی کنیم که: ما میدانیم، ولی آیا به دانستههای خود عمل هم میکنیم؟
اگر بتوانیم برای خود پاسخ صادقانهای پیدا کنیم میتوانیم منشأ اشتباهات خودمان را هم بیابیم. این منشأ به ما کمک میکند که ببینیم چرا خیلی چیزها را میدانیم ولی به این خیلی چیزها عمل نمیکنیم. حتی ممکن است وقتی درباره این چیزها حرفی به میان بیاید، خیلی خوب هم دربارهاش حرف بزنیم و راهکار ارائه بدهیم، ولی خودمان به آنها عمل نکنیم.
آیا دانستههایمان نهادینه است؟
ما به نهادینه کردن احادیث یاد شده در وجود خود نیاز داریم. نیاز داریم که کمتر حرف بزنیم و کمتر از ندانستن خجالت بکشیم. نیاز داریم به عمل. به اینکه دانستههایمان را به کار بگیریم.
یکی از این چیزهایی که بسیاری از ما میدانیم و بارها هم در زندگی با آن برخورد داشتهایم، همین ندانستنی است که به ظاهر وانمود میکنیم که میدانیم. همانطور که در بالا گفته شد جملات بسیاری از بزرگان باقی مانده که ما را از این کار دور میکند. وقتی حضرت علی(ع) میفرماید که راستگو سه چیز را به دست میآورد، اعتماد، محبت و شکوه، به نظر من جای فکر دارد. شاید بشود از گفته آن امام بزرگوار این برداشت را کرد که آدم با راستگویی همه چیز را به دست خواهد آورد. این راستگویی درباره همه چیز خواهد بود. نه تنها به دروغ نگفتن مربوط میشود که به ندانسته نگفتن هم مربوط است. وقتی نمیدانیم و میگوییم و ادعا هم میکنیم که گفتهمان درست است، در واقع دروغ گفتهایم. بیشک این دروغها عاقبت خوشی ندارد.
شاید وقتش رسیده است که به چیزهایی که میشنویم یا میخوانیم بیشتر فکر کنیم. دانستههایمان را کمتر به رخ دیگران بکشیم و بیشتر به آنها عمل کنیم. ما آدمها خیلی زود، خیلی چیزها را از یاد میبریم. شاید الان با خواندن این جمله به خودمان بگوییم که من دیگر هرگز ادعا نمیکنم که میدانم، در حالی که نمیدانم. دیگر دیگران را با اشتباهم در اینباره، گمراه نمیکنم.
باید به شما تبریک گفت و پاداش هم بهتان داد، چون این تصمیم خیلی خوبی است، ولی آیا در ضمیر شما درونی هم شده است؟
در جستوجوی راهی مناسب
هرکدام از ما باید برود سراغ منبعی و برای خودش راهی را پیدا کند. راهی پیدا کند که در نتیجه آن بتواند آنچه را یاد میگیرد، در درون خود نهادینه کند. آن را درونی کند تا در عمل هم پیادهاش کند. این درونی کردن همان چیزی است که امروزه جامعه ما به آن نیاز دارد. یکی از نشانههای بزرگ نهادینه نشدن آن، در برخی پدیدههای اجتماعی و جهانی خودش را نشان میدهد. اینروزها حرکتهای تروریستی که در دنیا خیلیها را مورد رنج و آزار قرار داده است، یکی از این نشانههاست. وقتی راهنماییهای اشتباهی در جایی ارائه شود و عدهای هم از آنها در کردار و رفتار و روش زندگیشان استفاده کنند، درواقع عواقب سوء و ناگوار این ندانستههایی که به شکل دانسته و یقین آموزش داده شده، خودش را نشان میدهد. میشود گفت تروریسم در جهان، یکی از پدیدههای حاصل از همین آموزشهاست.
ما نیاز داریم به سخن سنجیده. امروزه همه ما خیلی زیاد به آن نیاز داریم. دنیا پر شده است از راهنماییهای اشتباه. راه و روشهای دروغین برای پرستش خدا، راه و روشهای آزموده نشده برای زندگی کردن و خلاصه پر شده است از راههایی که نباید در آن رفت، چون بسیاری از آنها در آخر، آرامشی به دنبال ندارد.
این راهها و روشها را یکی یا عدهای میگویند و عدهای هم میآموزند. شاید خیلی از این آموزههای نادرست از روی عمد و حساب و کتابی صورت بگیرد، ولی آنچه مهم است راهنماییهایی است که فکر میکنیم درست است در حالیکه از درستی آن خودمان هم خبر نداریم. با قاطعیت آن را به مردم ارائه میدهیم و از گفتن آنها هم خرسندیم. ماسکی را که ظاهری عالم و دانا به ما بخشیده را گاهی خودمان هم باور میکنیم. این ماسکها را باید برداریم. اگر ماسک خودمان را به یاد میآوریم، از روی چهره برش داریم. این ماسک مناسب انسان بودن ما نیست. این ماسکها تا به حال خیلی از مردم را به بیراهه کشانده است. خیلی از مردم را به سختی انداخته یا خیلیها را به تاریکی برده است. اگر آن افراد هماکنون از شرایطی که برایشان پیش آمده است در رنج هستند، مقصر اصلیاش خود ما هستیم.
در اینباره باید مسئولیت ندانمکاریهایمان را بپذیریم. ما ممکن است با ندانم کاریهایمان کاری کرده باشیم که برای کسی یا عدهای دردسر درست شود. اگر میشود کاری برایشان کنیم برویم سراغشان و جبران گذشته را بکنیم. اگر هم نمیشود، دستکم بیش از این مردم را دچار دردسر نکنیم. این دردسرها یک روز دردسر بزرگی میشود که بر سر خودمان فرود خواهد آمد.