روایت عباس عبدی از روزنامه سلام(1)

  • دوشنبه 9 مهر 1397 ساعت 17:16

اخبار => سایر رسانه ها

تهران- ایرنا- سردبیر روزنامه سلام می گوید: 29 سال پیش ملاقاتی با آقای موسوی خویینی ها داشتم و به ایشان پیشنهاد کردم که یک روزنامه را تاسیس کند زیرا مهم ترین و موثرترین اقدام را در آن مقطع زمانی، انتشار روزنامه می دانستم.
روایت عباس عبدی از روزنامه سلام(1)

به گزارش باشگاه در و پنجره و نما

«سلام» را شاید بتوان تاثیرگذارترین روزنامه منتقد سالهای 69 تا 76 نامید. روزنامه ای که در اعتراض زاییده شد و در فضای اعتراض بسته شد.
آیت الله سیدمحمد موسوی خویینی ها دادستان پیشین کشور موسس این روزنامه بود.
او که با رحلت امام خمینی(ره) جایگاه محکم خود در حاکمیت را از دست داده بود مدتی بعد با تعدادی از افراد منتسب به مجمع روحانیون مبارز و طیف موصوف به چپ های اسلامی بنا را بر نقد وضع موجود گذاشت.
هر چند روزنامه جهان اسلام سیدهادی خامنه ای نیز تقریبا در همان ایام پا به دکه های مطبوعات گذاشت و انتقادات تند و تیزی را هم متوجه دولت و برخی دستگاههای دیگر ساخت، اما جایگاه سلام را در نزد افکار عمومی و حاکمیت نیافت.
سلام نقش تاریخی خود را در پیروزی سیدمحمدخاتمی - دوست و همکار سیدمحمدموسوی خویینی ها در مجمع روحانیون مبارز- در انتخابات ریاست جمهوری سال 76 ایفا کرد و در تهییج فضای عمومی به نفع گزینه مطلوب خود موثر بود.
این روزنامه پس از دوم خرداد 76 نسبتا کم فروغ شد و سرانجام پرونده اش با انتشار نامه ای منسوب به سعید امامی درباره اصلاح قانون مطبوعات توقیف شد.
پروژه تاریخ شفاهی ایرنا در ادامه گفت و گوهای سریالی خود این بار سراغ عباس عبدی سردبیر روزنامه سلام رفته است تا خوانندگان مابقی روایات مربوط به این روزنامه را از زبان ایشان بشنوند.

ایرنا: جنابعالی به عنوان سردبیر روزنامه سلام شناخته می شوید. مگر سلام شورای سردبیری نداشت؟
عبدی: من سردبیر نبودم من شورای یک نفره سردبیری سلام بودم!! در واقع سلام شورای سردبیری سه نفره بود که به یک نفر تبدیل شد.

ایرنا: این شورای سردبیری از چه افرادی تشکیل شده بود؟
عبدی: آقای اصغرزاده و اگر اشتباه نکنم آقای موسوی لاری. ولی چون در عمل آنها نماینده بودند و نمی آمدند من شورای سردبیری روزنامه سلام بودم ولی تک نفره! ( با خنده)

ایرنا: چه شد این روزنامه شکل گرفت؟
عبدی: سال 68 که امام فوت کردند و در قانون اساسی تجدید نظر شد ساختار دستگاه قضایی از نو در تغییر بود.
قبل از این تغییر، رییس دیوانعالی کشور به اضافه دادستان کل کشور و سه نفر دیگر؛ اعضای شورایعالی قضایی را که همه کاره دستگاه قضایی بود ، تشکیل می دادند. اما پس از اعمال این تغییر در قانون اساسی، یک نفر به عنوان رییس قوه قضاییه محور این قوه قرار گرفت.
آقای سیدمحمدموسوی خویینی ها تا پیش از این تغییر سالها دادستانی کل کشور را بر عهده داشت. بعد از رحلت امام به طور غیرمنتظره ای آیت الله موسوی اردبیلی از ریاست شورایعالی قضایی کنار کشید. بنابراین آقای محمدیزدی را به ریاست این قوه منصوب کردند. به همین دلیل آقای خویینی ها هم به طور کامل از قوه قضاییه بیرون آمد.
من آن موقع مدیر دفتر مطالعات اجتماعی دادستانی کل بودم. سه پژوهش من هم در آنجا به شکل کتاب منتشر شد که در حوزه خود کتابهای منحصر به فردی بود. کتابهای «مسائل اجتماعی قتل در ایران» و «تاثیر زندان بر زندانی» محصول آن سالهاست. «مباحثی در جامعه شناسی حقوقی ایران» هم کتاب دیگرم بود که البته سالها بعد از آن انتشار یافت. این کتاب را ابتدا به شکل پاورقی در روزنامه سلام منتشر کردم. این کتاب نقدی جامعه شناسانه به وضعیت حقوقی در ایران است و به شکاف بین واقعیت و حقوق می پردازد.
از بحث دور نشویم. با خروج آقای موسوی خویینی از دادستانی تقریبا بیشتر و یا بدنه اصلی نیروهای موسوم به جناح چپ نیز از حکومت جدا شدند. البته اینکه گفته شود این نیروها از حاکمیت اخراج شدند را تعبیر دقیقی نمی دانم ولی در عمل از قدرت کنار گذاشته شدند.
29 سال پیش یعنی چند ماه پس از بیرون امدن از دفتر مطالعات یک روز در پاییز ملاقاتی با آقای موسوی خویینی ها داشتم و به ایشان پیشنهاد کردم که یک روزنامه را تاسیس کند زیرا مهم ترین و موثرترین اقدام را در آن مقطع زمانی، انتشار روزنامه می دانستم. البته نه خود من با مقوله روزنامه نگاری آشنایی حرفه ای داشتم نه ایشان.
تا آن زمان فقط چند مطلب از جمله یکی دو سرمقاله برای روزنامه کیهان نوشته بودم. البته کیهانی که آقایان سیدمحمدخاتمی، ماشاءالله شمس الواعظین و رضا تهرانی مسوول آن بودند.
با این وجود می دانستم که انتشار یک روزنامه مستقل از سوی این جناح خیلی کمک کننده است.
همانطور که می دانید بعد از سالهای ابتدایی انقلاب که فضای بازی برای مطبوعات ایجاد شد بعد از وقوع خشونت ها و ترورهای فراوان روزنامه ها به شدت محدود شدند. روزنامه های جمهوری اسلامی، اطلاعات، ابرار و کیهان و رسالت تا جایی که خاطرم است تنها روزنامه های موجود بعد از سالهای اولیه دهه 60 بودند. رسالت آن روزها نشریه ای تقریبا انتقادی بود که البته حساسیت برانگیز هم شد. صفحه 18 روزنامه کیهان هم مطالبی جدی در حوزه سیاست داخلی می نوشت و پرمخاطب بود.

ایرنا: اگر اشتباه نکنم در سالهای میانی دهه 60 در همان صفحات روزنامه کیهان مصاحبه ای را با آقای مهندس مهدی بازرگان انجام داد که سر و صدایی به پا کرد؟
عبدی: بله چنین مصاحبه ای انجام شد. در مورد آقای منتظری مفصل مطلب نوشته شد. معدود یادداشت های خود من هم انتقادی بود. بعد از سال 68 اما روزنامه ها کاملا محدودتر شدند. ابتدا تحولاتی در موسسه کیهان و به تبع آن روزنامه کیهان به وجود آمد و روزنامه اطلاعات هم محتوای خود را با تحولات قدرت در ایران هماهنگ کرد. برای مدتی اصلا نشریه جدیی نداشتیم. فقط «آدینه» بود که از سوی مجموعه روشنفکران بود ولی در فضای جامعه اثرگذاری عمومی نداشت.
پاییز آن سال وقتی به آقای موسوی خویینی ها پیشنهاد انتشار یک روزنامه را دادم تاکید کردم که «اگر می خواهید کاری در سیاست کشور انجام دهید راهش همین است». ولی خوب ایشان این پیشنهاد را نپسندید و من هم موقتا دنبالش نرفتم.
همان سال آقای هاشمی رفسنجانی تصمیم به راه اندازی مرکز بررسی های استراتژیک نهاد ریاست جمهوری گرفت. به آقای خویینی ها هم پیشنهاد مشاور سیاسی دفتر رهبری را دادند. آقای خویینی ها هم را پذیرفت ،اما پس از مدتی از سمت مشاوره کناره گیری کرد.
در همان احوال آقای هاشمی پیشنهاد ریاست مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری را به آقای خویینی ها داد. ایشان مشورت هایی با دوستان خود کردند. دوستان هم گفتند که آقای خویینی ها این مسوولیت را بپذیرد تا مرکزی برای مطالعه در مورد مسائل کلان کشور ایجاد شود. از طرفی امکان داشت بتوانیم مشاوره هایی هم به آقای هاشمی و دولتش بدهیم.
البته دوستان در مجموع منتقد آقای هاشمی بودند اما همه از یک زاویه به ایشان نقد نداشتند. این جمع در حقیقت جای افرادی بود که دولت و سایر دستگاه های آن موقع چندان آنها را نمی پسندیدند و امکان راه یابی به مناصب اجرایی هم برایشان فراهم نبود. پژوهش های این مرکز هم عمدتا انتقادی بود و به گوش رییس جمهور هم می رسید.
حتی یکبار که آقای هاشمی این گزارش ها را ژورنالیستی نامید. البته برای من هیچ وقت روشن نشد که آیا اینکه مطلبی ژورنالیستی است و توسط روزنامه نگاران نوشته شده دلیلی برای سخیف بودن و کم اهمیت بودنش است؟!
ایشان البته دوست داشت این گزارش ها مواضع ایشان و دولتشان را تایید کند که اغلب هم چنین نمی شد.
تفاوت ما با جریان مسلط بر دولت ایشان این بود که ما از همان وقت می گفتیم مساله اصلی ایران سیاسی است نه اقتصادی. البته نه به این معنا که اقتصادش مشکل ندارد که صدالبته این طور نبوده و نیست. همین الان هم که پای صحبت های مردم بنشینید مشکل اقتصادی اصلی ترین دغدغه جامعه است. اما این حرف ما به شکل بدی تعبیر شد و ما را متهم به مقدم دانستن توسعه سیاسی بر توسعه اقتصادی کردند. در حالیکه ما چنین اعتقادی نداشتیم.
تحلیل ما از سقوط شاه این بود که او به دلیل پس افتادگی سیاسی نتوانست پیش برود. یعنی نظام اقتصادی و اجتماعی او پیشرفت داشت ولی تمام این ها باید تحت مدیریت نظام سیاسی باشد. طبیعی است که وقتی یک موتور ماشین ژیان را به جای موتور یک کامیون نصب می کنید نمی تواند این بار را بکشد و متوقف می شود. کامیون قدرتمند است ولی موتور ژیان برای آن ساخته نشده است، این موتور همان نظام سیاسی شاه بود که توان حمل این بار را نداشت.
در زمان ریاست جمهوری آقای هاشمی ما معتقد بودیم که ساخت سیاسی فعلی قادر به پیش بردن جامعه نیست. بلکه باید یک نظام مشارکتی شکل بگیرد و مردم و نخبگان در آن حضور داشته باشند. بنابراین توسعه اقتصادی آن دوران را نامتناسب با توسعه سیاسی و اجتماعی موجود می دانستیم. به همین خاطر می گفتیم سیستم سیاسی کشور در سال 68 و پس از تغییر قانون اساسی عقب گرد کرد.
قبل از آن دو جناح قدرتمند در سیستم موجود بود که می توانستند حداقل درون خود با یکدیگر رقابت کنند. ولی از آن سال به بعد در عمل یکی از دو جناح سیاسی در مسیر حذف از قدرت قرار گرفت.
شاهد هم بودیم که دولت آقای هاشمی اولین برنامه توسعه کشور بعد از انقلاب را طراحی و اجرا کرد اما در برنامه دوم مسیر پیموده شده در برنامه اول را کاملا متوقف کرد. یعنی آقای هاشمی در سال 73 عملا برنامه تعدیل اقتصادی خود را کنار گذاشت. البته این تقصیر جناح چپ نبود چرا که نقشی در این کار نداشت.
اما به سال 69 برگردیم. در آن سال انتخابات مجلس خبرگان بود. اتفاقی که افتاد این بود که جناح حاکم مصمم بود که ماهیت این مجلس مطابق خواسته هایش شکل گیرد. برای همین رد صلاحیت نامزدها در این دوره 5 برابر دوره اول شد. در این دوره آمدند و تایید صلاحیت ها را به شورای نگهبان سپردند.
چپ ها شروع به اعتراض کردند. مجمع روحانیون مبارز هم که طبعا در شکاف با جامعه روحانیت مبارز شکل گرفته بود به این کار اعتراض کرد و بیانیه ای در نقد این وضعیت منتشر کرد.
انعکاس چنین اعتراضی غیر طبیعی هم نبود. چرا که اعضای مجمع روحانیون مبارز در دوران قبل از مقامات کشور بودند و این جریان یکی از بزرگترین نهادهای سیاسی کشور بود. اما این بیانیه را هیچ کدام از روزنامه های وقت چاپ نکردند. حتی کیهان که با آقای خاتمی بود هم اجازه این کار را پیدا نکرد.
گفت و گو از: ناصر غضنفری
پژوهش 3081


تعداد بازدید : 279

ارسال نظر

ارسال