به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از شهروند، وقتی گونههای حشرات از بین میروند، ارکستر جادویی و رمزآلود جیرجیرکها خاموش خواهد شد و درختها، لاکپشتها، ماهیها و پرندهها چرخه تولیدمثل و غذای خود را از دست میدهند. پرندههای حشرهخوار ناپدید میشوند. گلها یکبار شکوفه خواهند داد و بعد پژمرده میشوند و از بین میروند. به یکباره زنبورهای عسل نیست میشوند، پروانههای سلطنتی یا سوسکهای سرگینغلتان از بین میروند و سهم آنها در این چرخه قابل بازگشت نخواهد بود. حشرهکشها و کودشیمیایی ممکن است چند فصلی ذرت و سویا و کانولا را تضمین کنند اما این حشرهکشها تنها رضایتی مقطعی، کوتاهمدت و موقت در آشپزی ایجاد خواهند کرد.
مهندس محیطزیستم. پریمالاتها در مقالهای علمی در سال ٢٠١١ با عنوان «تولید غذای بهرهور برای کاهش گرمایش جهانی و تخریب محیطزیست: استفاده از حشرات خوراکی» مینویسد: «نکته بشدت کنایهآمیز این است که هرساله در سراسر جهان برای کشتن حشرات که دارای ٧٥درصد پروتیین حیوانی هستند، میلیونها روپیه هزینه میشود تا از محصولاتی که تنها دارای ١٤درصد پروتیین گیاهی دارند، محافظت شود.» این درحالی است که سیستم جهانی کشاورزی یا همان اقتصاد به مفهوم کلی بر پایه کنایهها اداره نمیشود.
چطور میتوانیم بهطور عملی و نه صرفا در قلب و ذهنمان، تجربه ناخوشایند با حشرات را تغییر دهیم؟ عدهای همین الان هم ملخ میخورند، در نگاه اول شاید اینطور به نظر برسد که این کار یک استراتژی برای کنترل آفت بدون استفاده از حشرهکشها است. این استراتژی کمی ناپخته و خام به نظر میرسد. به استثنای برخی موارد، خوردن حشرات در کنترل آنها تاثیری ندارد. با این حال برای تحقیق در روشهای غیرسمی در مدیریت روابط انسان- حیوان- حشرات همین استثناها نیز ارزش بررسی دارد.
در دهه ١٩٧٠ در تایلند نوعی ملخ در مزارع ذرت شیوع پیدا کردند. درحالی که اسپریکردن آفتکش از طریق هوا با شکست روبهرو شد، دولت مردم را به خوردن آنها تشویق کرد و حتی دستور پختی هم منتشر کرد. امروزه نمونه سرخشده این نوع ملخ محبوبیت زیادی دارد و اینگونه دیگر یک آفت جدی نیست، حتی کشاورزان مزارع ذرت نیز به خاطر تولید غذای این حشرات پول بهتری هم دریافت میکنند. غذا؟ آفت؟ بله و بله. مطمئنا ٥٠سال خوردن ملخ برای سلامتی همگان بهتر از ٥٠سال همنشینی با آفتکشها است.
حدود ٨٠ گونه ملخ در سراسر جهان مصرف خوراکی دارند. اگرچه میزان مواد مغذی در گونههای مختلف متفاوت است اما بسیاری از ملخها، (در وزن خشک) حدود ٦٠ پروتیین، ١٣درصد چربی دارند که این میزان همراستای گاوها و سوسکهاست و منبع فوقالعادهای برای تغذیه بشر است. حشرات منبع غذایی «غریبی» برای بسیاری به حساب میآیند اما تاریخچهای طولانی درباره خوردن ملخها در سراسر جهان وجود دارد. مطالعه بر مدفوعهای انسانی در غار لیکساید در یوتای آمریکا نشان میدهد در ٤٥٠٠سال پیش، بسیاری از قبایل شکارچی گاهی اوقات ملخ میخوردند.
میلیونها ملخ در فصلهایی مشخص با سطح دریاچه نمک یوتا برخورد میکردند. آنها در آب شور دریاچه نمکی و در آفتاب خشک و آب آنها را مانند رستورانی مجلل به ساحل میآورد. مطالعات قومی تاریخی و جغرافیایی اخیر نشان میدهد در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم ملخها و جیرجیرکها بخشی از رژیم غذایی برخی از افراد بومی آن منطقه بودهاند.
به همین خاطر وقتی درباره خسارات حمله ملخها و نابودی بخش وسیعی از ماداگاسکار در سال ٢٠١٢ و سال پس از آن مطلبی میخوانم، ذهنم ناخودآگاه به سمت سوپهای پاییزی و نانهای کشمشی کشیده میشود. فکر میکنم مردم میتوانستند ملخها را بخورند؛ چراکه نه؟ البته میتوانستند اما نه به این سادگی. دستههای حریص ملخها شالیزارهای برنج و مراتع را نابود کردند و باعث ایجاد قحطی شدند و امنیت غذایی ١٣میلیون نفر را به خطر انداختند. موسسات دولتی و بینالمللی حشرهکشها را روی آفتهای گرسنه اسپری میکردند که طی آن یک منبع غذایی احتمالی آلوده میشد. برخی از کودکان ملخها را با پشهبند یا با دست میگرفتند، آنها را غرق، برشته یا سرخ میکردند. برخی کشاورزان توضیح میدادند که ملخها میتوانند منبع غذایی خوبی باشند اما آنها را به خوبی برنج در انبار نگهداری نمیکردند. این غذاها فاسد شدند. واکنشی جامع و کلی به ملخها وجود نداشت. برای چنین کاری باید با چالش توقف آفت و درعین حال توسعه روشهای نوین پرورش، ذخیره و نگهداری ملخ برای مصرف غذایی روبهرو شد. با توجه به فرهنگ جوامع پسااستعماری و حس شرمگونهای که ممکن است افراد از خوردن حشرات در برابر اروپاییها حس کنند، تبدیل حشرات به منبع غذایی، نیازمند تلاش و شجاعت افراد و صحبت با کشاورزان، بزرگترها، آشپزها، کودکان و بررسی مجدد و گسترده برای ایجاد فناوریهای کاربردی و خلاقانه است.
در توصیف لاکوود از آفت ملخ آمریکایی، او به کشاورزانی اشاره میکند که در ابتدا به خاطر پروارشدن مرغ و خروسهایشان از این ملخها خوشحال بودند. مرغها و بوقلمونهای آنها اما از پرخوری از پا درمیآیند و خوشحالی آنها ادامه پیدا نمیکند. کشاورزان چنین ضیافت مرگباری را با دادن کمی گندم به مرغها و بعد رهاکردن در میان ملخها مدیریت کردند، اما با این حال تعداد ملخها بسیار زیاد بود! بسیار زیاد! کشاورزان بعدتر اعلام کردند که گوشت و تخم این پرندهها قابل خوردن نبوده و بوی تند و روغنمانندی از آنها تراوش میکرده. مقدار زیادی از اجساد درحال فساد و متعفن در ساحل، تالاب و رودخانهها رها شدند. دوباره این سوال مطرح میشود که بهترین روش برای پرورش و نگهداری این غذاهای بادآورده که یکی از مشکلات بشر یکجانشین در ١٠هزار سال اخیر بوده، چیست؟ تاریخی طولانی از تخمیر، نمکزنی، شیرینکردن، فریزکردن، خشککردن، وکیومکردن و اخیرا بهسازی ژنتیکی محصولات تازه، برای نگهداری بیشتر وجود دارد. فکر میکنم که باید نگاهمان به حشرات بهعنوان غذا جدیتر شود تا بتوانیم مانند گندم، نانها و محصولات خشک و تازه، مشکلات انبار و نگهداری از حشرات را هم حل کنیم. در آمریکای پیش از هجوم اروپاییها، برخی از قبایل بومی از ایده مبتکرانه «کیک میوه بیابانی» استفاده میکردند. آنها حشرات، میوه درخت کاج و توتها را با هم ترکیب میکردند و به شکل خمیری درمیآورند و آن را زیر نور خورشید خشک میکردند. قبیله هانیلیک پایوت از ملخ و جیرجیرک خشک سوپ درست میکردند. ژاپنیها از زنبورهای سرخ، ترشی و نوشیدنی درست میکنند. اروپاییها و آمریکاییها هم در تهیه نوشیدنی با کمک زنبورهای عسل تجربیاتی دارند. فهرست روشهای نگهداری از حشرات مطمئنا بسیار طولانی است.
در مکزیک، برخی از گونههای ملخ آفتی جدی برای ذرت، حبوبات، یونجه، کدو و باقلا به شمار میروند. از دهه ١٩٨٠ تاکنون کشاورزان با استفاده از آفتکشهای ارگانوفسفات تلاش کردهاند این آفات را کنترل کنند (بیشتر پاراتیون و مالاتیون که هر دو تا نسبتا برای انسان غیرسمی هستند). علاوه بر این ملخها در سنت ٥٠٠سال پیشِ آزتکها منبع غذایی بودند، حتی امروزه هم در بین ماه می و سپتامبر، کشاورزان اهل سانتا ماریا زاکاتِپِک پیش از غروب وارد مزرعه میشوند، آنها میتوانند هفتهای ٥٠ تا ٧٠کیلوگرم ملخ بگیرند که سالانه ٧٥ تا ١٠٠ تن میشود. فروش این ملخها برای هر خانواده سالانه ٣هزار دلار درآمد دارد که بخش عمدهای از درآمد این افراد است.
اینها برای همه کشاورزان خوب است اما کشاورزی که به دنبال کنترل آفات است، چطور؟ دو محقق از دانشگاه ملی مکزیک به دنبال پاسخ میگردند. در طول دوسال اول قرن حاضر، رنه سریتوس و زنو کانو سانتانا موقعیت هجوم ملخها به مزارع سمپاشی شده و موقعیت ملخهای حاضر در مزارعی بهطور دستی پرورش داده میشوند را با یکدیگر مقایسه کردند. اگرچه هجوم ملخها به مزارع سمپاشیشده کمتر بود اما این دو محقق به این نتیجه رسیدند که کنترل مکانیکی همچنان میتواند هجوم آفات را به سطوحی قابل مدیریت کاهش دهد و علاوه بر حفظ ١٥٠دلار هزینه سالیانه خرید آفتکش، درآمدهای بیشتری را برای روستا به همراه داشته باشد و خطر آلودگی آب و خاک را کاهش دهد، همچنین تأثیرات منفی احتمالی روی گونههای غیرهدف را نیز از بین میبرد. کشاورزی مکانیکی به علت ایجاد هماهنگی میان کشاورزان مزایای اجتماعی خاص خود را دارد. بانک جهانی از چنین ارتباطاتی بهعنوان سرمایه اجتماعی یاد میکرد، آن هم در منطقهای که مشکلات اجتماعی، مشکلی جدی است، چنین مواردی صرفا یک مزیت جانبهای نیستند.
در طولانیمدت، ما به چنین التزامهای جایگزینی نیاز داریم، سیستمهای پیچیده زیستبومهای اجتماعی در برابر هجوم آفات مقاومتر هستند اما پرورش آنها نیازمند تغییر عقیده درباره نحوه زندگی ماست. در این بین، آیا ما میتوانیم روشی حتی ناخوشایند برای زندگی در کنار حشرات پیدا کنیم؟
یکی از روشهای شناختهشده و آزمودهشده برای کنترل جمعیت حشرات با کمترین میزان آسیب در مقیاسهای کوچکتر کاشت همنشین و در میان کشاورزان صنعتیتر کاشت مخلوط نامیده میشود. بیش از ١٥٠٠گونه گیاهی ویژگیهای حشرهکشی دارند، حتی گیاهان غیرآفتکش نیز میتوانند زمین را در برابر تکثیر آفات مقاومتر کنند. روش دیگر واردکردن حشرهای دیگر برای شکار یا از بینبردن آفات است. اخیرا از فرومونها، اصلاحات ژنتیکی و پخشکردن موسیقی با ریتم خاص نیز استفاده شده است.
کشاورزی هزار سال پیش از آفتکشهای صنعتی وجود داشته است. گزارش آکادمی ملی علوم آمریکا در ٢٠١٣ نشان میدهد که کشاورزی در چین به ٢٠ هزار سال پیش بازمیگردد. درختان مرکبات احتمالا دو هزار سال پیش کاشت شدهاند. نارنگی که بین کودکان سرزمینهای زمستانی کانادا به پرتقال ژاپنی معروف است، در ابتدا از شمال هند یا چین جنوبی به جنوب شرق آسیا رفته و از آنجا به اروپا و سراسر جهان پخش شده است.
کاشت هزاران سال درختان مرکبات در کشوری که مهد حشرهشناسی است، قطعا باعث مواجهه کشاورزان چینی با آفات و کنترل غیررسمی آفات شده است. برای مثال آنها میدانستند سوسکهای بدبوی مرکبات، معدنچی برگ مرکبات، کرمهای صد پای برگخوار و شته بهلیمو، پرتقال، نارنگی و گریپفروتهای چینی حمله خواهند کرد. چینیها بدون دسترسی به مالاتیون، استامی پراید، سی هگزاتین + تترادیفون، متیداتیون، اسپینوزاد و سایر سلاحهای مدرن در جنگ با حشرات، تلاش میکردند به جای از بینبردن سریع با آن کنار بیایند. شاید آنها کتاب هنر نبردِ سان تیزو که سالها پیش از میلاد مسیح زندگی میکرده را خوانده باشند: «عالیترین هنر نبرد، مطیعساختن دشمن بدون جنگیدن با او است.»
کشاورزان چینی نخستین افرادی هستند که از حشرات برای کنترل سایر حشرات استفاده کردند. حدود ١٧٠٠سال پیش، آنها دریافتند که گونهای از مورچههای زرد گونههای متفاوت و گستردهای از حشرات گیاهخوار را میخورند. در ابتدا آنها در طبیعت به دنبال آشیانههای این مورچه میگشتند و آنها را جمعآوری میکردند. کشاورزان بعدتر متوجه شدند اگر پلهایی از جنس بامبو میان درختان ایجاد کنند، با ورود چند مورچه به چند درخت مورچهها خود تمام باغ را اشغال خواهند کرد. زمستان اما ایجاد دردسر میکرد و مورچهها تحمل هوای سرد را نداشتند. به همین خاطر کشاورزان مورچهها را در پاییز جمع میکردند و به آنها تا فصل گرما و بازگشت بهار با مرکبات خوراک میدادند. درنهایت برخی از کشاورزان هوشمندتر متوجه شدند که برگ ضخیمتر درخت گریپفروت چینی میتواند سرپناه بهتری برای مورچهها باشد. اگر کشاورزان درختان پرتقال و گریپفروت چینی را با یکدیگر مخلوط کنند و پلهایی از بامبو میان درختان ایجاد کنند، آشیانه مورچهها در درختان گریپفروت به عنوان یک منبع سالیانه و تجدیدپذیر در برابر آفات عمل خواهد کرد.
نویسندگان گزارش فائو در سال ٢٠١٣ درباره زراعت حشرات قابل خوردن، جمعآوری و فروش در تایلند، متوجه شدند از مورچههای بافنده به عنوان کنترل آفات در باغهای انبه نیز استفاده میشود. برخی کشاورزها از آشیانههای خود نگهداری میکردند اما پیداکردن ملکهها و درختانی که پناهگاه خوبی برای آنها باشد، کار سختی بود. کشاورزان میان درختان بزرگراههای مورچهای از خیزران یا طناب نیشکر درست میکردند که مورچهها که خود مهندسان قابلی هستند، بتوانند بهوسیله آنها بین درختان جابهجا شوند و از لاروهای ابریشم آشیانههای جدید درست کنند. در شمال شرق تایلند از مورچههای بافنده در جشنها هم استفاده میشود و از تخمها، شفیره و بالغ آنها در سالادها و املتها استفاده میشود. خوردن سایر کنترلکنندههای آفات مانند حشرهکشها به طور کلی پیشنهاد نمیشود.
از زمانی که حشرهکشهای صنعتی به راحتی در دسترس قرار گرفته، توسعه کشاورزی در اروپا و آمریکای شمالی سرعت گرفته است. فرهنگهای غیرحشرهخوار به استفاده از این سموم معتاد شدهاند و به طور خصمانهای مخدرهای خود را به خارج صادر میکنند. اکنون پس از دههها اعتیاد به آفتکشها، بسیاری از کشاورزان در چین، اروپا و سراسر جهان در حال کشف دوباره حشرات «سودمند» هستند.
به طور کلی رویکردهایی که در کنترل آفات توجه کمتری به مواد سمی دارند و بیشتر به دنبال روشهای زیستی هستند (که غالبا با حشرهخواری هم سازگاری دارند) نسبت به استفاده از حشرهکشها نیازمند شیوههای پیچیدهتر کشاورزی و دانش زیستشناسی هستند. در گزارشی که سال ٢٠١٦ درباره کنترل آفات قرمزرنگ مزارع گلابی خاردار در نواحی مرکزی مکزیک انجام شد، محققان به این نتیجه رسیدند که ٦ گونه متفاوت شکارچی، جمعیت آفت را کنترل میکنند. با این حال آنها هشدار دادند این روشهای «کنترل زیستی خودمختار» به سیستمهای بومشناسی کشاورزی یا ساختارهای پیچیده و تنوع گونهها وابسته است.
در میان کشاورزان و باغبانهای آمریکای شمالی، کفشدوزکها نمونهای بودند که ارزش کنترلکنندههای زیستی را به اثبات رساندند. کفشدوزکها به صورت توأمان خوشنام و بدنام هستند. خوشنام در عنوان آنها به Ladybugs مشهود است، گفته میشود این حشرات این نام را از کشاورزان قرون وسطایی گرفته باشند، پس از هجوم شتهها به مزارع، کشاورزان دعا میکردند و از مریم مقدس میخواستند آنها را یاری دهد و با سوسکهایی شتهخوار پاسخ داده میشدند. در ٢٥٠ نام مختلفی که برای این سوسکها در ٥٠ زبان مختلف در نظر گرفته شده است در ٦٣ مورد عنوان «باکره» و در ٥٢ مورد انواع مختلف از «خدا» وجود دارد.
بخش منفی واردکردن دشمنان به قلمروهای جدید این است که شکارچیهای مهاجر ممکن است ذائقههای دیگری نیز نسبت به سایر غذاها داشته باشند. همانطور که در هر جنگی، کشتن دوستان و شهروندان بیگناه یا آن طور که گفته میشود «خسارات جانبی» یکی از مهمترین مشکلات جنگ علیه حشرات است.
پرورش و آزادسازی حشره ماده و یا حشره نر روشی است که حشرهشناسان برای کنترل آفات استفاده میکنند. در انواع مختلف این استراتژی حشرات (معمولا نرها) توسط تابش اشعه عقیم میشوند و در میان حشرات هدف رها میشوند. مانند بسیاری از روشهای غیرحشرهکشی، این روش نیز نیازمند درک رفتارها و زیستشناسی حشرات است. این روش در جمعیتهای بسته مانند جزایر کارکرد بسیار خوبی دارد یا در مواردی که حشره از گونه بسیار خاصی تغذیه میکند و همینطور در مواردی که حشره ماده تنها یکبار زادآوری داشته باشد و حشره نر در این روابط بیقیدتر باشد. یکی از موارد آزمایشی استفاده از حشرات عقیمشده نر در ریشهکنی نوعی مگس از بخشهایی از آمریکای شمالی بود. همچنین این روش برای کنترل برخی گونههای مگس میوه مورد استفاده قرار گرفت. ژاپن توانست در میان سالهای ١٩٧١ تا ١٩٩٣ با آزادسازی دهها میلیون نر عقیمشده مگس خربزه را در بسیاری از جزایر خود ریشهکن کند.
در روشی دیگر، در طبیعت بسیاری از گونههای ماده سوسک، زنبور و پروانه، نوعی باکتری با خود حمل میکنند که در هنگام تولیدمثل به جنس نر منتقل میشود. این باکتری جنس نرها را میکشد، مادهها بچهها را نگه میدارند و ژنها را منتقل میکنند. حشرهشناسان هنوز نتوانستند این روش و مکانیسم انتخابی کشتنها را مشخص کنند؛ اما اگر چنین اتفاقی بیفتد میتوان از این روش هم بهعنوان بخشی از برنامههای کنترل آفات استفاده کرد.
انواع مختلفی از روشهای عقیمسازی حشرات در سال ٢٠١٢ و ٢٠١٥ توسط محققان آمریکایی گزارش شده است. آنها با استفاده از جابهجایی دیانای توانستند پشهها را در برابر آلودگی پلاسمودیوم فالسیپاروم (همان انگل عامل بیماری مالاریا) مقاوم کنند اما در این حالت همانطور که مشخص است پشه کاملا سالم و قادر به تولیدمثل است. این روش در نرها بسیار موثرتر از مادهها است. وقتی آنها «برند» خود را در طبیعت رها میکنند، انتظار دارند پشههای جایگزینشده به طور کامل انتقال مالاریا را در آن مناطق قطع کنند.
من اما از طرفداران دستکاریهای ژنتیکی و آزمایشگاهی نیستم، عواقب ناخواسته این روشها چه خواهد بود؟ از منظر تاریخی، برخی برنامههای کنترل بیماری و آزادسازی نر عقیمشده در میان جمعیت نتایج مثبتی هم داشته است، مانند مگسهای تسه تسه. در طول زمان بچههای کمتری متولد میشوند و جمعیت ممکن است در مناطق تعریفشده مانند جزایر و درهها کاهش یابد یا منقرض شود. روشهای پیشنهادی جدید البته متفاوت هستند. حشره اصلاحشده هنوز در محیط وجود دارد و تنها آلوده نخواهد شد. اگر انگل یا ویروس یک عامل محدودکننده در جمعیت حشرات باشد، چه میشود؟ همانطور که بیماریها در طبیعت چنین عملکردی دارند. آیا از بینبردن انگل باعث افزایش تولید مثل و جمعیت این پشهها میشود؟ در جمعیتهای بزرگتر، آیا آنها انگلها و ویروسهای دیگری که هنوز در برابر آنها آسیبپذیر هستند را حمل نخواهند کرد؟
محققان در اتیوپی که جزیره نیست و روشهای فناورانه در آنجا تنها یک فریب نو استعماری است به این نتیجه رسیدهاند که آویزانکردن یک مرغ درون قفس در نزدیکی تختخواب میتواند جمعیت این پشهها در آن منطقه را کاهش دهد. احتمالا پشهها از این بوی مرغ خوششان نمیآید.
برخی معتقدند روشهای کنترلی جدید خیالی و حتی از نظر اخلاقی نادرست است. سوسک کاج جنوبی و سوسک کاجهای غربی به درختان مشابه علاقه دارند اما هرگز در یک درخت یکسان زندگی نمیکنند. دیوید دان، موسیقیدان و آهنگساز که بر زیستشناسی آکوستیک حشرات تحقیق میکرد، این سوال را مطرح کرد که اگر صدای سوسکهای جنوبی را برای غربیها پخش کنیم، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ چه خواهد شد اگر یک موسیقی آزاردهنده برای سوسکها پخش کنیم؟ نتیجه این بود که جنسهای نر با یکدیگر جفت شدند و مادهها را تکهتکه کردند. دان از این هم فراتر رفت و یک موسیقی غیرخطی و الکترونیک ِآشفته برای مخاطبان سوسک خود پخش کرد و سوسکها یکدیگر را ریز ریز کردند.
موسیقیهای خشمگینکننده سوسکهای دان این نکته را یادآوری میکند که به هر طریقی که حشرات با یکدیگر و با جهان اطراف خود ارتباط دارند، مانند صدا، دیدن، بو و مغناطیس؛ میتوانند فرصتی باشند برای بشر تا به وسیله آن صدمات آنها را به حداقل برساند.