به گزارش اقتصادآنلاین، شرق نوشت: جهان وارد دورهای شده که سیستمها و نظمهای موجود مشروعیت خود را هر روز بیشتر از دیروز در مقابل رشد شتابنده حرکتهای «ضدسیستمی» از دست داده و دیگر قادر به مدیریت بحران نیستند. دنیای امروز بسیار ترسناکتر از دوره برخاستن از خاکستر جنگ جهانی دوم است و دوباره تصویر دهشتبار زایش فاشیسم در دهه ٣٠ میلادی را در چشمانداز پیشروی خود میبیند. آنچه در این سال گذشت، برآمدن و برایند تجمیع تضادهایی در عرصه داخلی و نظام بینالمللی بود که هر کدام با تأثیر متقابل بر دیگری بر تشدید بحرانهای موجود افزود و متأسفانه با عقبگردهای قابلتأمل، بستر بحرانهای جدید را در وضعیت ملی و بینالمللی هم موجب شد. برعکس تصور غالب و تبلیغ محافل شبهروشنفکری نظام سرمایهداری، با فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم نهتنها «پایان جهان» اتفاق نیفتاد که حتی این تلقی پایان «ایدئولوژی» نیز دروغ خود را به عیان نشان داد چراکه «اندیشه» در حوزه فلسفه سیاسی اصولا در هر شکلی وقتی در موقعیت تأثیرگذاری و مرحله هژمونی قدرت در چارچوب ساختمان «دولت» قرار میگیرد، الزاما «روابط اجتماعی» را به موقعیت حاکمیت قهری و تابعی از ایدئولوژی میکند.
به همین دلیل دوره جدیدی از «جنگ سرد» در نظام تکقطبی کنونی شکل گرفت که خلاف نظم اردوگاهی گذشته (سرمایهداری–سوسیالیسم) اینبار تابع تضاد منافع، شکافهای داخلی بهخصوص تقابل کار و سرمایه، مناقشات خارجی و منازعات درونی فرماسیون حاکم بر ساختارهای ملی و نظام بینالمللی بود.
در این سال در چارچوب آنارشی، تضادهای درونسیستمی، رقابتهای ژئوپلیتیک و بحران نظام سرمایهداری تقریبا در تمامی مناطق و حوزههای ملی، منطقهای و بینالمللی در روندی «بحرانزا» به حیات خود ادامه داده و متأسفانه نسبت به گذشته در حال تشدید هم بود. از آمریکا تا خاورمیانه، از اتحادیه اروپایی تا روسیه، از چین تا ژاپن و از شاخ آفریقا تا آسیا در چارچوب همین آنارشی و گسستهای واقعی «نهاد قدرت» با «نهاد مردم» و بالطبع از صلح تا جنگ این بیثباتی تسلط یافته است. چنانچه در جریان پنجاهوچهارمین «کنفرانس امنیتی مونیخ» که حدودا دو ماه گذشته در آلمان برگزار شد «زیگمار گابریل» وزیر خارجه آلمان در سخنرانی خود به صراحت گفت «جهان در اوایل سال ۲۰۱۸ بر لبه پرتگاه ایستاده است». درحالیکه کمپ غربی در این کنفرانس روی میزان بودجه نظامی اعضای ناتو چانه میزدند و نسبت به عواقب اخلال در نظم دلبخواه خود به دیگران هشدار میدادند اما از طرف دیگر «سرگئی لاوروف» وزیر خارجه روسیه، ناتو را متهم کرد که با گسترش خود در شرق اروپا امنیت جهان را به خطر انداخته و افزود: «ناتو در مغز و قلب یک سازمان متعلق به دوران جنگ سرد است و دوران حکمرانی باشگاه نخبگان آمریکا بر جهان سر آمده است». در واقع آنچه در این کنفرانس گذشت، تصویر کاملی از اغتشاش در حوزه امنیت بینالمللی بود که در این سال نهتنها در جهت ثباتبخشی و برونرفت از بحران حرکت نکرد که از توفان در راه و آینده پرمخاطره خبر میداد.
در قاره آمریکا با رویکارآمدن «دونالد ترامپ» نه تنها کشور آمریکا دستخوش افزایش دوقطبیهای منازعهجویانه در تمامی ابعاد شد که به دلیل سیاست ناسیونالیسم تهاجمی دولت او روابط درونقارهای بهخصوص با کانادا و مکزیک بهعنوان متحدان سنتی این کشور دچار اخلال اساسی شد. هرجومرج در ساختار سیاسی بزرگترین هژمون جهانی در این سال به درجهای رسید که افشا، اخراج، کنارهگیری و اختلاف در ساختار سیاسی و دولت جدید به رویهای عادی تبدیل شد که آخرین مورد آن اخراج «رکس تیلرسون» وزیر خارجه این کشور به شیوه غیرمعمول توییتری در هفته گذشته بود که این چرخه معیوب را تکمیل کرد؛ هرچند آمریکا همچنان توسط «دولت پنهان» کنترل میشود.
از طرف دیگر با تشدید بحران اقتصادی دولتهای چپ میانه در برزیل، آرژانتین و شیلی و همچنین دولتهایی که خود را در چارچوب انقلاب بولیواری تعریف کرده و به دلیل سیاست رفاه توانسته بودند همزمان رشد اقتصادی و برابری نسبی اجتماعی را دنبال کنند، دچار بحران عدم توان پاسخگویی به برنامههای تعیینشده شدند و چپ میانه، قدرت را به راستگرایان واگذار کرد و بولیواریها هم درگیر منازعات فزاینده در عرصه داخلی شدند.
اتحادیه اروپا نیز در چنین وضعیتی از بحران بینصیب نماند و از درون صندوقهای رأی بهعنوان تجلی دموکراسی بورژوایی در سالهای اخیر و بهخصوص انتخابات انجامشده در این سال شاهد زایش راست افراطی بهعنوان نیروی قدرتمند سیاسی در عرصه ملی و منطقهای بود. مشکل اتحادیه اروپا و حتی کشورهای غیرعضو در این چرخه معیوب در این بود که برخلاف سیالیت معمول آرای انتخاباتی در چنین نظمی اینبار با افول احزاب سنتی، هرچند چپ رادیکال توانست تا حدودی موقعیت بدیل خود را ترمیم و تقویت کند اما به دلایل زیادی برنده واقعی این وضعیت بدون تردید همان راست افراطی بود که با استفاده از نارضایتی عمومی و یارگیری از «لمپن پرولتاریا» توانست جایگاه مستحکمی را برای خود در ساختار سیاسی مهیا کند.
انتخابات پارلمانی آلمان که حزب مهاجرستیز و راست افراطی «آلترناتیو برای آلمان» با کسب حدود ١٣ درصد آرا هماکنون بزرگترین فراکسیون اپوزیسیون در «بوندستاگ» است و همچنین انتخابات اخیر ایتالیا که حزب پوپولیست «پنج ستاره» موفق به کسب ٣٢ درصد آرا و حزب راست افراطی «لیگ» با کسب ١٧ درصد آرا در صدر ائتلاف جناح راست قرار گرفت، نشانههای فروپاشی اتحادیه را در خود دارد. به همین دلیل همه در این نکته متفقالقولاند که دوگانه نئولیبرالیسم و مشکلات ساختاری اتحادیه اروپایی در حدی است که بدون تجدیدنظر اساسی در ذات آنها، اروپا دچار بحران ساختاری میشود. اروپاییان همچنین باید با واقعیت بازیابی قدرت روسیه بهعنوان بال شرقی این قاره، خود را وفق دهند چراکه در رقابتی که بین واشنگتن با محور مسکو–پکن وجود دارد، میتواند آنان را به حاشیه براند.
خاورمیانه همچنان کانون بحران و تنشهای ملی، منطقهای و بینالمللی در این سال بود و با استراتژی جدید ترامپ برای این منطقه تشدید منازعات بین اضلاع قدرت در این منطقه اجتنابناپذیر به نظر میرسد. بحران سوریه همچنان مرکز تصادمات منطقهای و جهانی است که نگاهها را به خود معطوف کرده است و با شکست داعش هماکنون بازیگران اصلی در مقابل هم صفآرایی کردهاند. اما شاید قربانی بزرگ وضعیت جدید، یمن باشد که در سکوت جامعه جهانی به دلیل خاصهخرجیهای عربستان و حمایت یکجانبه غرب و اسرائیل از این کشور، مردم و بهخصوص کودکان این سرزمین ماتمزده بالاتر از تلفات جنگی در گرسنگی و بیماری به دلیل تحریمهای همهجانبه یک محاصره کامل و یک جنگ ریاکارانه آرامآرام جان میدهند.
ظهور ترامپ در آمریکا و حمایت مطلق او از دولت راستگرای «بنیامین نتانیاهو» که حتی در نقض قطعنامههای شورای امنیت، ترامپ را به انتقال سفارت این کشور به بیتالمقدس متقاعد کرد، شاید برای دوره طولانی پرونده صلح بین اسرائیل و فلسطین را بسته و دولت رامالله را در معبد داود قربانی کرده باشد. منازعه بین ایران درگیر جنبشهای اعتراضی برای نان، کار، آزادی و تساوی جنسیتی با عربستان و متحدین منطقهای آنان در شرایطی روز به روز تشدید میشود که ترکیه به رهبری «رجب طیب اردوغان» را نیز جهت تغییر ساختار سیاسی این کشور به تهاجم جنایتکارانه به منطقه «عفرین» در نقض کامل حاکمیت ملی سوریه وادار کرده است. دردها و تجمیع بحرانهای خاورمیانه به میزانی افزایش یافته که کمتر کشوری در این منطقه را میتوان سراغ گرفت که در وضعیت عادی قرار داشته باشد تا جایی که در این سال قطر از همپیمان گروهبندی عربستان نیز به موقعیت دشمن رانده و وارد یک بحران شد. از سوی دیگر، شرق آسیا در موقعیت قدرت هژمونیک چین و بحران شبهجزیره کره یک مجموعه از پیچیدگیهای اقتصادی، سیاسی و ژئوپلیتیک را موجب شده که نگاه رقیبان دو سوی آتلانتیک را به خود جلب کرده است. درحالیکه در یازدهمین کنگره خلق چین لغو محدودیت دوره ریاستجمهوری با اکثریت قاطع به تصویب رسید، به نظر میرسد جهان باید به همان نسبت که با قدرت نوظهور اژدهای زرد مواجه است، باید با نقش کاریزماتیک رهبری «شی جین پینگ» هم کنار بیاید. اظهارات جدید رهبر چین در مورد ایفای نقش بیشتر این کشور در حوزه بینالمللی در آستانه سال ٢٠١٨ میلادی زنگ هشداری محسوب میشود. چین به موازات افزایش بودجه نظامی خود قصد دارد نقش تعیینکنندهتری در چارچوب توازن قدرت در حوزه ژئواکونومیک–ژئوپلیتیک بازی کند. اما بحران شبهجزیره کره در یک سال گذشته از مرز رسیدن به آستانه جنگ و احتمال کاربرد تسلیحات اتمی با دیپلماسی زیرکانه «کیم جونگ اون» بعد از دستیابی به مرز مصونیت نظامی، برای احیای روند مصالحه امروز به مرز تحقق صلح رسیده و شاید این یکی از معدود نشانههای مثبت رخدادهای جهانی در تمام سال ٩٦ شمسی به حساب آید. هماکنون جهان شاهد تصویر فاجعهباری است که سال کهنه برای سال جدید به میراث میگذارد و شوربختانه این میراث شوم در سال آینده پرونده قطورتری از خود برای تاریخ به یادگار خواهد گذاشت و به همین دلیل هر کشوری که در این شطرنج سیاسی کوچکترین اشتباهی کند، باید هزینههای سنگینی بپردازد.