به گزارش اقتصادآنلاین، ایران نوشت: بهنظرمان همیشه سس و شکلات و بیسکوئیت و پاستای خارجی خوشمزهتر و مرغوبتر است. حالا هرچقدر بیایند و بگویند طعم و کیفیتش با نمونه ایرانی فرقی نمیکند، به گوشمان نمیرود که نمیرود. در مورد باقی کالاها هم کم و بیش چنین رفتاری داریم. همان حکایت مرغ همسایه غاز است. حرف از حمایت از کالای داخلی که به میان میآید، همیشه نگاهمان به دیگران است. انگار کسان دیگری غیر ما باید بیایند و با خرید کالای ایرانی، از تولید داخلی حمایت کنند. راستی چرا اینطور فکر میکنیم؟!
هویت فرهنگی
دکتر مهدی لبیبی، جامعه شناس و استاد دانشگاه در گفتوگو با «ایران» به تشریح رویکردهایی میپردازد که در زمینه حمایت از تولید داخلی وجود دارد: «در مورد خرید کالای داخلی چند رویکرد وجود دارد. بعضی مواقع در بعضی کشورها مثل ژاپن بعد از دوران جنگ، مردم به خاطر حفظ کیان کشور و توانمندی اقتصادیشان و از دست ندادن محیطی که در آن زندگی کردهاند، ترجیح میدادند با وجود آنکه ممکن بود کالای داخلی کیفیت لازم را نداشته باشد، آن را خریداری کنند تا از جامعهشان پشتیبانی کرده باشند. رویکرد دوم، نگاه اقتصادی است؛ در جامعه تعداد زیادی جوان بیکار داریم که خوب میدانیم معضل بزرگی است. ما با خرید هر کالای خارجی، یک فرصت اشتغال را از بین میبریم. اگر چنین تفکری در ما نهادینه شود، دیگر لازم نیست به کسی توصیه کنیم کالای داخلی بخرد. در واقع فرد باید با عقلانیت خودش به این نکته برسد که اگر محصولات خارجی را میخریم که اتفاقاً نمونه ایرانی باکیفیت آن وجود دارد، فرصت اشتغال داخلی را از بین میبریم که میتواند فرصت اشتغال فرزند خودمان باشد.»
لبیبی رویکرد سوم را نگاه فرهنگی میداند و ادامه میدهد: «در اینجا ما عبارت هویت ملی را داریم یعنی غیرت ملی و فرهنگی. باید از خودمان سؤال کنیم که هویت ملی ما کجا رفته؟ مگر ما خودمان را متعلق به این جامعه نمیدانیم؟ حالا فارغ از اینکه گرایش سیاسیمان چیست، همه ما در این کشور زندگی میکنیم و تعلق فرهنگی به این جامعه داشتهایم و به تمدن ایرانی وابستهایم. بنابراین خرید کالای ایرانی پایه هویت ایرانی را تقویت میکند. آن هویت البته باید وجود داشته باشد تا خرید کالای ایرانی نهادینه شود.
اگر چنین حسی وجود داشته باشد، صبوری بیشتر میشود. به این معنی که ممکن است حتی کالای ایرانی را بخریم و به دلمان خیلی هم نچسبد اما صبر میکنیم و این فرصت را به تولیدکننده میدهیم تا کیفیت بهتر شود. البته در بسیاری از موارد کالای ایرانی کیفیت بهتری از مشابه خارجی دارد. در زمینه کالاهای الکترونیکی مثل کلید و پریز از آنجا که به منابع خوب مس دسترسی داریم، کالاهای باکیفیتی تولید میکنیم که میتواند در دنیا جزو بهترینها باشد، یا در زمینه شیرآلات کالاهای باکیفیتی داریم اما باز هم میبینیم که افراد برای تهیه چنین کالاهایی هم سراغ جنس خارجی میروند. در این مواقع دیگر باید اسم این حرکت را «خودباختگی» گذاشت.»
خودباختگی همان چیزی است که باعث میشود کالایی را که با مشقت فراوان از سوی تولیدکننده داخلی تولید شده، نادیده بگیریم صرفاً به این خاطر که نمونه خارجی به مذاقمان خوش تر میآید. انگار اگر بگوییم فلان جنس تُرک است یا آلمانی است، دیگر دربست میتوانیم به آن اعتماد کنیم و اگر ایرانی باشد، حتماً یک پای قضیه میلنگد. گاهی حتی این هم نیست و کالای خارجی صرفاً برایمان جذاب تر و باکلاستر است. با این احوال قرار نیست از آن ور بوم هم بیفتیم و اگر میگوییم کالای ایرانی بخریم، قطعاً استثنائاتی هم در این رابطه وجود دارد.
لبیبی در این باره چنین میگوید: «البته ما این تبصره را در مورد خرید کالای ایرانی در نظر میگیریم که وقتی میگوییم خرید کالای ایرانی، نباید مفهوم مطلق را در نظر بگیریم. اصولاً در جامعهشناسی هیچ پدیده اجتماعی مطلق نیست بلکه نسبی است. مثلاً وقتی میگوییم طلاق، نمیتوانیم بگوییم فقط عامل اقتصادی موجب آن میشود یا وقتی از بزهکاری صحبت میکنیم، نمیشود گفت که چون فرد دارای تربیت درستی نبوده به خلاف روی آورده.
در خرید کالای ایرانی هم باید این تبصره را بگذاریم. ما نمیگوییم همه جا و برای همه کس باید صرفاً کالای ایرانی تهیه کنیم. گاهی ممکن است امکان تولید یک کالا را نداشته باشیم و حتی تولید آن مقرون به صرفه نباشد و بهتر باشد آن را وارد کنیم. باید توجه داشته باشیم اگر جایی عقلانیت و منطق حکم میکند که از کالای خارجی استفاده کنیم، اصل خرید کالای ایرانی را نقض نکردهایم.»
این قاعده اما معمولاً رعایت نمیشود. ما میتوانیم بگوییم هواپیما را از خارج میخریم و اگر کسی بگوید چرا هواپیمای خارجی میخرید، پاسخش را منطقی بدهیم و او را متوجه کنیم که خرید هواپیما از کشورهایی که پیر این صنعت هستند، نه تنها کاری لوکس و غیرضروری نیست بلکه اتفاقاً اقتصادی نیز هست اما وقتی پای مواد غیرضروری به میان میآید، بعضی توجیهها را دیگر نمیتوان پذیرفت.
به گفته لبیبی، متأسفانه وقتی آمارها را نگاه میکنیم میبینیم درصد زیادی از خرید کالاهای خارجی مربوط به اقلام خوراکی مثل آدامس، بیسکوئیت، چیپس، ترشیجات و چاشنیها است. این درحالی است که ما نمونههای ایرانی بهتری داریم و شرکتهای مواد غذایی خودمان، تولیداتی با کیفیت بالاتری دارند. اینجاست که باید نگاه ما فرهنگی باشد، همان چیزی که گیدنز، جامعه شناس انگلیسی به آن تحت عنوان رفلکسیویتی یا بازاندیشی اشاره میکند. باید بازاندیشی کنیم که با خرید کالای خارجی چه کار داریم میکنیم و با این خرید به چه کسی خدمت و به چه کسی خیانت میشود. با این شیوه تفکر درمییابیم که با این کار به یک سرمایهگذار در کشوری خارجی که در خدمت جامعه خود است، خدمت میکنیم و به سرمایهگذار ایرانی و کارخانههایی که میتوانند جوانان زیادی را به کار بگیرند، خیانت.
این جامعه شناس میگوید: «ما باید بهعنوان یک ایرانی حس مسئولیتی داشته باشیم که حتی توأم با احساس گناه و عذاب وجدان باشد. آیا با فکر به اینکه با خرید کالای خارجی، به جامعه خودمان خیانت میکنیم، به ما احساس گناه دست نمیدهد؟! این کار به غیرت و همیت نیازمند است. ابن خلدون که او را نخستین جامعه شناس اسلامی میدانند واژهای به نام «عُصبیت» را به کار میبرد که به معنای غیرت همراه با دوست داشتن است. او میگوید آدمهای بادیه نشین، آدمهای عُصبهای هستند؛ یعنی هم از خودشان میگذرند و هم تو را دوست دارند. مصداق گفته او را میتوانید در کشورمان ببینید. اگر میهمان کویرنشینان شوید، میبینید با وجود آنکه ممکن است خودشان چیزی نداشته باشند اما برای میهمان کم نمیگذارند. این حسی است که درحال حاضر در جامعه ما گم شده است؛ آن حس غیرت که ما ایرانی هستیم. اگر آن حسی که به میهمان داریم به کارگران کشورمان داشته باشیم میفهمیم که باید ورود به عرصه خرید کالای ایرانی را جدی بگیریم. در واقع ورود ما به این مسأله باید اول فرهنگی باشد و بعد عملکرد اقتصادی پیدا کند. باید از دریچه فرهنگ وارد شویم تا آدمها کم کم یاد بگیرند. البته در سالهای اخیر تحولات خوبی در زمینه خرید کالای ایرانی ایجاد شده و ما در نقطه صفر نیستیم اما باید سعی کنیم اگر 40 درصد کالای ایرانی میخریم آن را به 60 و 80 درصد برسانیم و اگر 10 درصد هم برای خرید کالای خارجی باقی ماند، اشکالی ندارد. بعد از اینکه از دریچه فرهنگی وارد شدیم، آثار اقتصادی هم مشخص میشود و میفهمیم که نخستین کسی که از آن به صورت مستقیم و غیرمستقیم سود میبرد، خود ما هستیم.»
هویت اقتصادی
رونق اقتصادی همان چیزی است که سودش به جیب همه ما میرود. هرکدام از ما بهعنوان عضوی از جامعه میتوانیم در سوق یافتن به سوی این رونق سهم داشته باشیم. اما چه میشود که امیدی به بهبود اوضاع نداریم؟ کجا کم میآوریم؟ چه زمانی است که فکر میکنیم باید کلاه خودمان را سفت بچسبیم که باد آن را نبرد. مگر همه ما سوار یک قایق نیستیم؟ پس چرا فکر میکنیم اگر قایق سوراخ شود، ما در امانیم؟! بعضیهایمان هم فقط به رفتن میاندیشیم. انگار ایران برایمان اقامتگاهی موقت بوده که با ترکش قرار است به موطن اصلی خود برسیم و آرام گیریم. تکلیف سرمایه اجتماعی چه میشود و سرمایه اجتماعی که ارتباط مستقیم با سیاستهای کلان مدیریت کشور دارد، چگونه میتواند یک بحران اقتصادی را پشت سر بگذارد یا دورانی شکوفا را نوید دهد؟
دکتر وحید شقاقی، اقتصاددان در اینباره اینطور میگوید: «سرمایه اجتماعی متغیری است که در یک دوره میان مدت و بلندمدت شکل میگیرد و عملاً نشاندهنده همدلی، مشارکت و همکاری و همراهی مردم با دولت در برخورد با مشکلات و چالشهاست. تجربه موفق سرمایه اجتماعی در کشورهایی مثل ژاپن و آلمان مشاهده شده است. در این کشورها وقتی بحرانهای متعددی پیش آمد، مشخص شد که اعتماد مردم به دولت و همراهیشان با سیاستهای دولت توانسته بحران را دور کند.»
اما چه عواملی سبب ضعف سرمایه اجتماعی میشود و دولتها برای تقویت سرمایه اجتماعی چه باید بکنند؟ شقاقی در پاسخ به این سؤال چنین میگوید:
«برخی رخدادها مثل فساد، تشدید نابرابری، نبود یا ضعف حاکمیت قانون و ضعف حکمرانی، میتواند سرمایه اجتماعی را کاهش دهد و زمینه توسعه آن را از بین ببرد. در این رابطه بویژه بحث فساد و نابرابری مهم است و بهدلیل وجود آنهاست که سرمایه اجتماعی تنزل پیدا میکند. متأسفانه در کشور ما بهدلیل گسترش فساد اقتصادی و نبود حاکمیت قانون، سرمایه اجتماعی در بعضی گروهها تحلیل پیدا کرده و با مشکلاتی مواجه شده است. ما میبینیم که مشارکت مردم در وقایعی همچون انتخابات بالاست اما در رفراندومهای اقتصادی چنین مشارکت و همراهی را نمیبینیم. دلیلش هم بیاعتمادی به سیاستها و فساد و نابرابری است که در یک دوره بلندمدت در ذهن مردم شکل گرفته است. اینکه بخواهیم سرمایه اجتماعی را در یک دوره کوتاه مدت تقویت کنیم، بسیار سخت است و مسئولان باید در دوره میانمدت و بلندمدت به توسعه سرمایه اجتماعی بپردازند تا توسعه اقتصادی هم محقق شود.»
به گفته این اقتصاددان، اثر تقویت سرمایه اجتماعی بر توسعه اقتصادی بویژه از دهه 90 بیشتر مشهود شد. او میگوید: «آمارها هم نشان میدهد که وقتی کشورها سرمایه اجتماعی تقویت شده دارند، اصلاحات ساختاری نهادی را هم به سادگی پذیرفتهاند. راه توسعه سرمایه اجتماعی هم مبارزه با فساد و رانت و پایبندی به قانون و سیاستها و همچنین شفافیت اقتصادی است. هر دولتی که توانسته با فساد مبارزه کند، توانسته سرمایه اجتماعی را هم توسعه دهد و به توسعه اقتصادی برسد.»
بنابراین در یک برداشت کلی میشود نتیجه گرفت حمایت از کالای ایرانی و رسیدن به اقتصادی درونزا دو سویه دارد که یک سویه آن به نوع رابطه مردم و تولیدکننده و کارگر ایرانی برمیگردد که هم جنبه اقتصادی آن قابل بررسی است و هم جنبه فرهنگیاش و یک سویه دیگر به عملکرد حاکمیت و میزان اعتماد مردم به آن که مفهوم بزرگی به نام سرمایه اجتماعی را شکل میدهد و آنچنان که در دو تحلیل اقتصادی و جامعهشناختی بالا خواندید، در هر دو سویه نیز دچار اشکالاتی اساسی هستیم که باید ترمیم شود.