به گزارش باشگاه در و پنجره و نما
نقوی، فاطمینژاد/
افقی که مدرنیته از عصر روشنگری تاکنون به سوی آن حرکت کرده، کم کردن نیاز جامعه به اقتدار دولت سیاسی است. موضوعی که با ظهور فضای مجازی، مدلهای حکمرانی را با چالشهای جدیدی روبهرو کرده؛ آنچه میخوانید بخش اول گفتوگوی ما با حجتالاسلام حسین مهدیزاده، پژوهشگر فرهنگستان علوم اسلامی قم در همین موضوع است.
* جناب مهدیزاده! به نظر میرسد فضای مجازی امکان کوچکسازی نهاد دولت را مهیا کرده است؛ این موضوع نهاد حاکمیت را با چه چالشهایی روبهرو میکند؟
به نظرم جواب به این پرسش به خوانش ما از مدرنیته برمیگردد. مدرنیته از لحاظ نهاد اجتماعی سه خوانش اصلی دارد؛ خوانش اول که در ایران رواج دارد و در قانون اساسی ما تسری پیدا کرده و جمهوریت ذیل آن تفسیر میشود این است که نهاد زندگی اجتماعی بهینه، جایی است که انسانها از طریق «قانون» اجتماعی که محصول گفتوگو و تفاهم عمومی بر سر آن است جامعه را به آزادی و انضباط میرساند و از استیلا و شلختگی رهایی میبخشد. در این خوانش که خوانش جامعه قانون است، نقش دولتمرد و نظام سیاسی بسیار مهم و اساسی است، چرا که نهاد تولید قانون و ضمانت سخت و نرم از آن، دولت است.
خوانش دوم که پیچیدهتر است و کمتر به آن پرداخته شده، مدرنیته به عنوان جامعه بازار است؛ یعنی نهاد جامعه، بازار بده بستان است و الگوی بازار اقتصادی بر کل جامعه حاکم است. در این خوانش، انسان بهینه، انسانی است که با انگیزه منفعتجویی در هر رابطه اجتماعی حاضر شود، اما به جای اینکه مثل اربابها با سلطهگری به منافعش برسد، عقلش را به کار بیندازد تا بتواند آورده خود را بهتر و بیشتر بفروشد و محصول دیگران را ارزانتر بخرد. در این خوانش از مدرنیته، همه روابط اجتماعی به یک رابطه و کنش از جنس خرید و فروش تأویل میروند؛ حتی روابط سیاسی و یا روابط خانوادگی و آیندهای که برای هر رابطهای در نظر گرفته میشود، آینده یک بازار و تحولات آن است. این خوانش از مدرنیته در میان طرفداران انقلاب اسلامی تقریباً جزو مهجورترین دیدگاهها است. خوانش سوم هم خوانش سوسیالیسم است که البته یک واکنش نسبت به خوانش اول و دوم بود و در نهایت هم در نیمه دوم قرن بیستم زمینگیر شد و تنها میراث علمی آن باقی ماند و در پست مدرنیسم ادغام شد.
* نقش نظریه جامعه بازار در تحول این مناسبات چقدر است؟
جالب است که هم خوانش اول و هم خوانش سوم در نهاد جامعه وابستگی ویژهای به دولت و دولتمرد سیاسی دارند، ولی در نظریه جامعه بازار از اساس همیشه فکر میشده است شاید روزی برسد که نیاز ما به دولت سیاسی آنقدر حداقلی شود که بتوان گفت ما دیگر دولت سیاسی نمیخواهیم و همه مسئولیتهای آن در بقیه جامعه قابل پخش است؛ یعنی دست «نامرئی» بازار میتواند به جای دست مرئی دولتمرد سیاسی بنشیند. هرچند 100 سال پیش این نگاه افراطی و ایدهآلیستی به نظر میرسید اما به اعتقاد بنده، فضای مجازیِ موجود به رئالیستی شدن این مدعا کمک عجیبی کرده است که باید به آن توجه کرد. امروز صحبت از نوعی از جامعه است که در آن کنشگران اصلی، کنشگران اقتصادی هستند و برای ایجاد یک جامعه واحد ملی و یا جهانی، دیگر به دولت (state) چنانچه در علوم سیاسی معهود است نیازی نیست. به اعتقاد من هسته مرکزی تحولاتی که در نسبت حکمرانی و فضای مجازی باید به آن توجه کرد، ساختی است که امروز فضای مجازی پیدا کرده است، ساختی که متناسب با قدرت یافتن سرمایهدار اقتصادی است، نه کسی که اقتدارش را از طریق فرایندهای سیاسی جمع آوری کرده است.
* ادامه حیات نئولیبرالیسم در این مقطع چگونه خواهد بود؟
یک نکته مهم درباره آمریکایی شدن قرن بیستم هست که باید برای طرفداران انقلاب اسلامی مهم باشد. آمریکا از آغاز قرن بیستم با وارد شدن در میدان توسعه مدرن توانست یک نسخه از مدرنیته ارائه دهد که در آن سلطنت، از یک فرصت سیاسی که در اختیار شاهها و امپراتورها قرار میگرفت و آنها سطهگری خود را از طریق بردگی و رعیت کردن مردم بدست میآوردند، به یک فرصت اقتصادی که در اختیار کنشگران ارشد اقتصادی قرار میگرفت، تبدیل شد و آن را در قالب «انحصار» در کنش بازاری به منصه ظهور رساند. دوره اوج این دوران را نئولیبرالیسم نام گذاشتند، اما در این دوره، قدرت و نهاد دولت و سیاست همچنان نقش کلیدی در هدایت جامعه داشتند. ریگان، تاچر، پینوشه دیکتاتور سابق شیلی و... همه کارگزاران اصلی سلاطین جدید بودند و ظاهرِ نهاد جامعه دیگر ارباب و رعیت نبود، بلکه یک بازار رقابت آزاد بود که انسانها احساس آزادی زیادی در آن داشتند. نظریه کینز در حل بحران رکود بزرگ 1930 آمریکا نیز در ابتدا نیاز ویژه به این دولت مقتدر را تقویت کرد که در اصل واسطی بین سلاطین جدید و جامعه جدید بود، اما اتفاقی که در عصر فضای مجازی افتاد تأکید بر این نکته بود که فناوریهای ارتباطات کار دولتمردان و نهادهای دولتی را با چنان کیفیت و سرعتی برای صاحبان جامعه بازار انجام میدهند که دولتمردان حتی با رانت و سرکوب هم نمیتوانند به مرزهای آن نزدیک شوند.
* نقش سرمایهای اطلاعات نیز از همین موضوع نشأت میگیرد؟
چیزی شاید بد نباشد به آن توجه کنیم این است که آنچه در مورد حکمرانی فضای مجازی اهمیت دارد دسترسی به دادههای بزرگی است که از تجمیع دادههای کوچک تولید میشود. مثلاً بانک مدرن پولهای کوچک ما را به بهانه خدمات انتقال پول، به پولهای بزرگ با قابلیتهای بزرگ بدل کرده و آن را در اختیار غولهای اقتصادی قرار داده است. فضای مجازی نیز اطلاعات جزئی و روزمره زندگی ما را به اطلاعات بزرگ که قدرت کنترل و جهتدهی جامعه را دارند بدل میکند و آن را در اختیار صاحبان و شیفتگان مدرنیته قرار میدهد تا با آن آینده را بیش از پیش در جهت این هدف به پیش ببرند. در اینجا نیز مثل آنچه در بازارهای مالی رخ میدهد، شفافیت اصلاً معنا ندارد. اطلاعات، ثروتی بسیار گرانبهاتر از پول برای مدیریت جامعه است؛ در این فضا همانگونه که مردم آزادی ورود به دنیای مجازی را دارند، سامانهها نیز حق استخراج اطلاعات را دارند.