به گزارش باشگاه در و پنجره و نما
آنچه در ذیل از نظر میگذرد خلاصه و برداشتی آزاد است از مقالهای مفصل به قلم «ویوین والت»، روزنامه نگار و پژوهشگر حوزه اروپا که چندی پیش در نشریه تایم به چاپ رسید و در آن به بررسی شرایط اتحادیه اروپا در آستانه انتخابات پارلمانی اروپا و همچنین ریشهیابی رشد افراطگرایی و ناسیونالیسم و معضلات آن برای این قاره پرداخته شده است.
**آوای اروپا؛ از غرش توپها تا خشخش کاغذها
در سال 2012 و در اوج بحثهای مربوط به بهارعربی، کمتر کسی پیشبینی میکرد که جایزه صلح نوبل به یک نهاد قدیمی اختصاص پیدا کند؛ نهادی که سرنوشت یک قاره را از جنگ به سوی صلح و آرامش تغییر داد. در سایه شکلگیری چنین نهادی است که امروز به جای صدای شلیک تفنگها و توپها و وجود سنگرها و تانکها، آوای موسیقی در اروپا، صدای خشخش کاغذها در راهروهای پایتخت این نهاد در بروکسل طنینانداز است. اتحادیه اروپایی باعث شد بعد از زخمهای عمیق جنگها، قتلعامها و شورشها اروپا سرانجام بتواند مصالحه و سازش را در آغوش گیرد.
اگرچه این اتحادیه و سیستم حاکم بر آن از دید بسیاری ساختاری مبهم و بروکراسی خستهکنندهای تلقی میشود که بسیاری از اروپاییان هنوز در تلاش برای فهم آن هستند یا اینکه علاقه کمی به درک و سنجش آن دارند (تنها 43 درصد از مردم در انتخابات قبلی پارلمان اروپا مشارکت کردند)، اما به قول «ون رومبوی»، اولین رئیس شورای اروپا، خستهکننده بودن سیاست و بروکراسی اتحادیه اروپایی بهای بسیار کوچکی است که مردم در مقایسه با گذشته خوفناک اروپا میپردازند.
**راز بقای اتحادیه اروپایی
وقتی هنگام اعطای جایزه صلح نوبل این سوال مطرح شد که چگونه جنگ و خونریزی در اروپا جای خود را به نرمی و ملایمت داد و چطور کشورهای قاره به شکل دور از انتظاری حاضر شدند بخشهایی از حاکمیت خود را به نهادی ناشناخته واگذار کنند، باز هم این «ون رومبوی» بود که در سخنرانی خود هنگام دریافت جایزه صلح نوبل از وجود یک سلاح مخفی در اتحادیه اروپایی که تضمینکننده بقای آن بود، پرده برداشت: «منافعمان را چنان به یکدیگر گره زدیم که جنگ اساسا غیرممکن به نظر میرسید.» این اشتراک منافع از حوزههایی چون پول مشترک اروپایی در 19 کشور شروع شده و تا تجارت بدون مرز و جابهجایی آزاد مردم برای زندگی و کار سراسر 28کشور عضو را دربر گرفته است. علاوهبر این بیش از 700نفر منتخب مردم اروپا در بروکسل به نمایندگی بالغ بر 500میلیون نفر، سیاستها در همه حوزهها از تجارت و کشاورزی گرفته تا تکنولوژی و فضا را تعیین و رصد میکنند.
**دومینوی ناسیونالیسم و افراطگرایی
با گذشت چنددهه از تشکیل اتحادیه اروپایی و بهرغم تمامی اشتراک منافع و پیوندهای سیاسی و اقتصادی ایجاد شده میان ملتها و دولتهای قاره، به نظر میرسد که اکنون انسجام و اتحاد در این نهاد و درواقع در قاره اروپا با دشواری و خطر جدی مواجه شده است. ظهور و قدرتیابی جریانها و احزاب راستگرا -که رسانههای اروپایی به آنها جریانهای افراطی میگویند و ناسیونالیستها همچون آفتی سراسر قاره سبز را دربرگرفته و به تعبیر «مارین لوپن»، رهبر فرانسوی یکی از همین احزاب، همچون افتادن مهرههای دومینو به یکیک کشورهای اروپایی در حال سرایت است. در چند سال اخیر میلیونها نفر در جریان انتخابات ملی در مناطقی مانند سوئد، ایتالیا، اتریش، مجارستان و لهستان آرای خود را در سبد این احزاب و جریانها قرار دادهاند؛ همانها که ماهیت وجودیشان در مخالفت با اروپای واحد شکل گرفته است. این شرایط ابتدا این گمان را تقویت کرد که پدیدهای همچون «برگزیت» ممکن است در انتظار سایر کشورهای این قاره باشد، اما تجربه انگلستان در اجرای برگزیت و موانع و دشواریهای پیشروی لندن در خروج از اتحادیه اروپایی، اوضاع را بهگونهای دیگر رقم زد.
اکنون راستگرایانی همچون «مارین لوپن»، «ویکتور اوربان» (نخستوزیر مجارستان) و «ماتئو سالوینی» (معاون نخستوزیر و وزیر کشور ایتالیا) دیگر صحبتی از خروج از اتحادیه مطرح نمیکنند بلکه بر عکس خود را برای مشارکت و حضور فعال در انتخابات اخیر پارلمان اروپایی مهیا میکنند. اما آیا این به این معنی است که این ناسیونالیستها و راستگراها اکنون راضی به ماندن در اتحادیه اروپایی یا حفظ آن شدهاند؟ بدون شک پاسخ این سوال منفی است. در واقع آنچه اتفاق افتاده یک تحول تاکتیکی است که از جانب آنها در پیش گرفته شده است.
به نظر میرسد آنها با تجربهاندوزی از تحولات پس از رفراندوم برگزیت در بریتانیا، به جای برنامهریزی برای خروج از اتحادیه اروپا، نفوذ به درون آن از طریق انتخابات و ایجاد تغییرات داخلی در این نهاد را مورد توجه قرار دادهاند؛ چیزی که شاید بتوان آن را تلاش برای «استحاله از درون» نامید. دقیقا به همین دلیل است که نگرانی نسبت به اضمحلال و فروپاشی درونی اتحادیه اروپا شدت گرفته است چنانکه «برونو لومر»، وزیر اقتصاد فرانسه نسبت به ناپدید شدن تدریجی عمارت اروپایی هشدار میدهد.
** دسیسهچینی ترامپیستها برای اروپا
در حالی که جریانهای دست راستی جدید و ناسیونالیستهای اروپا عزم خود را برای نفوذ و دگرگون ساختن ساختار وحدت اروپا جزم کردهاند، گویا آنها در این زمینه تنها نیستند و در خارج از قاره سبز هم طرفداران و مشاورانی دارند. «استیو بنن»، استراتژیست پیشین کاخ سفید و مشاور ارشد سابق دونالد ترامپ یکی از همین افراد است. وی پس از ترک کاخ سفید تصمیم گرفت خود را در رقابتهای انتخاباتی اروپا وارد کند و به همین منظور طی سفرهای متعدد و دورهای خود به اروپا، به دفعات با ناسیونالیستها و راستگرایان برجستهای چون لوپن و سالوینی دیدار کرد. وی در مصاحبه پاییز گذشته خود با نشریه تایم از ایدههایش برای آماده کردن احزاب ناسیونالیست اروپا برای پیروزی در انتخابات اتحادیه اروپایی صحبت به میان آورد. بنن و همفکرانش قرار است در ایتالیا مدرسهای برای این تفکرات راهاندازی کنند. مکان این مدرسه، یک صومعه قدیمی است که در سال 1204 میلادی ساخته شده است.
در یک نگاه کلی میتوان گفت که این ایدهها عمدتا روی دو موضوع تمرکز داشته است: نخست ایجاد وحدت و همگرایی میان این احزاب و گروهها در سراسر اروپا و دوم بهکارگیری شعارها و تاکتیکهای انتخاباتی که وی در دوران انتخابات ریاستجمهوری آمریکا آزموده و پاسخ مثبتی نیز از آنها گرفته بود. گویا در هر دو مورد تلاشهای بنن تا حد زیادی توام با موفقیت بوده است. در طول سالیان متمادی مخالفان وحدت اروپا هیچگاه قادر به تشکیل ائتلاف و بلوک انتخاباتی نبودهاند چراکه درگیریهای درونی و شکافهای عمیقی روی مسائل سیاسی و اقتصادی داشتهاند. بنن در ملاقات با سران و رهبران ناسیونالیست اروپا برای همگرایی و وحدت آنها تلاش کرد بهطوری که در یکی از این ملاقاتها ایده تشکیل movment را ارائه کرد که از طریق آن رهبران سازمانی به نام ناسیونالیست و راستگرا در سراسر اروپا در هماهنگی با یکدیگر به سوی انتخابات ماه می گام بردارند.
در ماه آوریل نیز سالوینی ایتالیایی در میلان نشستی با رهبران جناح راست اتریش و لهستان برگزار کرد و در آن از لوپن و دیگران نیز دعوت کرد در نشستی بهمنظور تشکیل یک بلوک سیاسی مشارکت داشته باشند. در کنار اینها «استیو بنن» تجربیات حضور خود در کمپین انتخاباتی ترامپ را نیز در اختیار این گروهها قرار داد؛ چنانکه سالوینی با الهام از تبلیغاتی ترامپ و با شعار «اول ایتالیا» توانست حزب مهاجرستیز خود را در معرض توجه رایدهندگان قرار دهد. اما استیو بنن حتی پا را از این فراتر گذاشته و برای زمان حضور این جریانها در پارلمان اروپایی هم استراتژی و تاکتیکهای خود را ارائه داده است. «سلطه بهوسیله نفی کردن» مهمترین تاکتیکی است که بنن در این رابطه توصیه میکند.
بر این اساس اگر احزاب مورد نظر بتوانند حداقل یکسوم کرسیهای پارلمان اروپایی را در اختیار گیرند (اتفاقی که بر اساس پیشبینیها و نظرسنجیها چندان دور از ذهن نیست)، آنها میتوانند مانع از انتصابات کلیدی در بروکسل شوند و در عین حال سد راه تصمیمات مهم و کلیدی اتحادیه اروپایی باشند. دقیقا در چنین شرایطی است که میتوان گفت: «استراتژی بنن در زمینه بر انداختن اتحادیه اروپایی، در مقایسه با ترک کردن آن، به شکل بسیار نزدیکی با نظر ناسیونالیستهای اروپایی در هم تنیده شده است.»
**بیداری دوباره فاشیسم و نژادپرستی در اروپا
هرقدر که در سالهای گذشته زمینههای همفکری و یکپارچگی افراطگرایان در اروپا کمرنگ بود، در سالهای اخیر مباحثی همچون بحران مهاجرت و پیامدهای آن زمینه و انگیزه پیوند و نزدیکی هر چه بیشتر این جریانها را فراهم کرده است. در حالی که اروپا هنوز در حال بازیابی توان خود پس از بحران بزرگ اقتصادی سالهای آغازین قرن بیستم بود، یکباره سیلی از مهاجران فراری از خشونتها در خاورمیانه و شاخ آفریقا به سوی این قاره سرازیر شدند. در همین زمان بود که بر سر موضوعات مرتبط با مهاجران همچون اسکان آنها، شرایط اقامت قانونی یا تعیین سهمیه برای پذیرش مهاجران توسط هر یک از اعضا، اختلافنظرها و چالشها بالا گرفت. راستگرایان و ناسیونالیستها در زمره طیفهایی بودند که از این موضوع بهعنوان وسیلهای برای رساندن فریادهای اعتراضی خود به گوش دیگران بهرهبرداری کردند.
درآلمان سیاستمداران راستگرای افراطی با اعتراض به تصمیمات مهاجرتی مرکل توانستند برای نخستینبار پس از چند دهه به بوندستاگ راه پیدا کنند. در ایتالیا حزبی مهاجرستیز به رهبری سالوینی توانست خود را درون حاکمیت جای دهد و در مجارستان حزب راستگرای حاکم بسیاری از برنامههای مهاجرتی اتحادیه اروپا را کنار گذاشت و قوانین خاص خود را وضع و اجرا کرد. در واقع آنچه رخ داد اتحاد و یک صدایی ناسیونالیستها و راستگرایان در برابر سیاستهای مهاجرتی بروکسل بود که البته با اقبال نسبی در سراسر اروپا نیز مواجه شد.
اما جدا از مباحث اقتصادی مرتبط با حضور مهاجران، تحریک احساسات قومگرایانه و مذهبی اروپاییان بخش مهمی از برنامههای ضدمهاجرتی این احزاب را تشکیل میدهد. بر همین اساس سالوینی از برنامهریزی برای بازسازی و سازماندهی مجدد روح و روان اروپایی خبر میدهد، همان چیزهایی که به نظر او و همفکرانش اکنون به وسیله حاکمان اروپا تسلیم دشمن شده است. این سازماندهی مجدد شامل یک سختگیری شدید روی مهاجرت غیرقانونی و تقویت ریشههای مسیحی و یهودی اروپاست. در موردی مشابه، «شیجارتو»، وزیر خارجه مجارستان تاکید میکند که مجارستان و متحدانش در اروپای مرکزی مانند لهستان و جمهوری چک مصمم هستند از هر حرکتی در اتحادیه که گوناگونی بیشتر قومی در اروپا را دربر داشته باشد، ممانعت کنند: «ما هرگز روش یا رویهای را که ترکیب جمعیتی قاره اروپا را تغییر دهد نخواهیم پذیرفت و اروپا همچنان یک قاره مسیحی است.»
درنهایت نمیتوان در صحت این اظهارات وزیر خارجه راستگرای مجارستان تردید کرد که «بحث مهاجرتبازی تعیینکننده است. این مساله علت ریشهای بسیاری از کشمکشهای سیاسی در اروپاست.» در این رابطه به نظر میرسد که حتی سیاستمداران لیبرال و طرفداران اتحادیه اروپایی هم با این موضوع موافق هستند که مهاجرت تبدیل به نقطه اشتعال برای سیاست در اروپا شده است.
**تجارت آزاد شمشیر دولبه اتحادیه اروپایی
هنگامی که نخستین رئیس اروپای واحد از اشتراک منافع و تجارت بدون مرز و جابهجایی آزاد مردم در سراسر قاره اروپا بهعنوان سلاح مخفی و راز بقای اتحادیه نام برد، شاید گمان نمیکرد که روزی تیزی تیغ همین اسلحه بر گردن اتحادیه اروپایی احساس شود. جرقه این احساس شاید برای اولینبار پس از گسترش اتحادیه اروپایی به شرق و سرازیر شدن سیل مردم و جویندگان کار از این نواحی به سوی غرب زده شد. انگلستان نمونه واضح این شرایط بود؛ یکی از سه کشوری که فورا مرزهای خود را به روی کارگران اعضای جدید گشود و درنهایت زمینهساز تقویت اعتراضهای پیش از برگزیت در مورد جابهجایی آزاد شهروندان در داخل اروپا شد.
علاوهبر این تجارت آزاد و بدون مرز که با فرآیند جهانی شدن اقتصاد نیز توام شده، گویا برای برخی اروپاییان خوش یمن نبوده چراکه باعث فرار نیروی کار و سرمایه از مناطق زندگی آنان شده است. مردم شمال فرانسه چنین وضعیتی را تجربه کردهاند وقتی که شرکت لوازم خانگی «ویرپول» تصمیم گرفت کارخانههایش را از نزدیکی شهر آمیان به مکانی ارزانتر در لهستان منتقل کند. در موردی دیگر شهر باستانی و قدیمی «کوردی» بهعنوان مهد هنر و صنایعدستی فرانسه، ناچار به تسلیم در برابر رقبای چینی یا کشورهای ارزانتر اروپایی شد و به بیکاری 27 درصدی و تعطیلی کارخانههای بسیار قدیمیاش تن داد. شکی نیست که آرای مثبت به برگزیت در انگلستان یا موفقیت مارین لوپن راستگرا در انتخابات ریاستجمهوری در نواحی شمال فرانسه، ارتباط مستقیمی با موضوعات یادشده دارد.
اما نکته جالب این است که در کشورهای شرق اروپا یا در میان اقتصادهای ضعیفتر اروپایی (اعم از افراد یا دولتها) هم رضایت چندانی از وضعیت فعلی وجود ندارد. پیامد برخی تصمیمات و راهکارهای غلط اتحادیه اروپایی در زمان بحران اقتصادی، افزایش فاصله میان فقیر و غنی بوده است چنانکه «تیمرمانس»، معاون کمیسیون اروپایی میگوید: «اگر شما به وضعیت جامعه اروپا از زمان شروع بحران مالی در سال 2008 نگاه کنید خواهید فهمید که جز در موارد بسیار استثنایی، تفاوتهای میان فقرا و اغنیا افزایش یافته و در برخی موارد بسیار عظیم شده است.»
در عین حال نباید این نکته را نادیده گرفت که گاهی کمکهای اقتصادی اتحادیه اروپایی و دولتهای قوی اروپا، زمینه ایجاد سرخوردگی و نارضایتی در میان مردم کشورهای ضعیفتر قاره سبز را فراهم کرده است: «دموکراسی بر این روش کار نمیکند که شما در برابر به دست آوردن پول مجبور باشید در برابر بیعدالتی سکوت اختیار کنید. شاید آنها معتقد باشند که به ما پول میدهند تا صدایمان را خفه کنیم.»
**اروپا در مسیر تکرار تاریخ
هنگامی که در سالهای پایانی دهه 1980 میلادی، فرانسیس فوکویاما نظریه معروف خود در مورد پایان تاریخ و حاکمیت نهایی لیبرال دموکراسی در سراسر جهان را مطرح کرد، اوضاع حداقل در اروپا بهگونهای بود که شاید داشتن تصوری جز این در ذهن دشوار به نظر میآمد. اما کمتر از سه دهه زمان لازم بود تا اثبات شود این فرضیه حتی برای اروپا نیز بسیار سادهانگارانه و خوشبینانه بوده است. ظهور و قدرتیابی مجدد تفکرات ناسیونالیستی در بستر اتحادیه اروپایی، گسترش بیعدالتیها و نابرابریها در نظام سرمایهداری که یکی از پیامدهای آن در اروپا جنبش جلیقهزردها در فرانسه است و سرانجام ضعف نظام دموکراسی در برابر شعارهای عوامفریبانه و پوپولیسم که پیروزی افراطگرایان در اروپا مصداق عینی آن محسوب میشود؛ همگی از مواردی بودند که ضعف بنیادی این تحلیل را به رخ کشیدند.
در چنین شرایطی است که «برونو لومر»، وزیر اقتصاد فرانسه با یادآوری نظریه فوکویاما در مورد پایان تاریخ، آن را در ارتباط با اروپا به این شکل اصلاح میکند که تاریخ به گذشته باز میگردد: «تاریخ با خشونتها و نزاعهایش باز میگردد.» تا چند روز دیگر این اروپاییها خواهند بود که باید تصمیم بگیرند آیا تاریخ طولانی جنگهای ناسیونالیستی در قاره سبز تکرار شود یا خیر؟
منبع: روزنامه فرهیختگان؛ 1398،02،25
گروه اطلاع رسانی**2059**2002