از تعلل سؤالبرانگیز و چندینساله نمایندگان مجلس شورای اسلامی در تصویب لایحه حمایت از کودکان و نوجوانان که بگذریم، در هر حادثهای که رخ میدهد، بسته به فضایی که حادثه در آن اتفاق میافتد، سازمان یا نهاد مرتبطی مورد خطاب و عتاب افراد جامعه قرار میگیرد و اینکه برای حفظ امنیت کودک سپردهشده به او چه کرده است؟ اما همه این سروصداهای رسانهای مقطعی است و از حادثهای به حادثه دیگر کوچ میکنیم، بدون اینکه سازمانهای متولی، برنامههای مداخلهای و پیشگیرانهای (که اولین گام برای حفظ امنیت کودکان است) در دست داشته باشند. در میان جاخالیدادن این سازمانها و نهادهای متولی آموزش، نقش خانواده نیز در تربیت جنسی کودکان گم شده است.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از شرق، پدرومادرهای پرمشغله جامعه پردغدغه امروز که به بهانه تأمین معاش خانواده تمام بار تربیتی کودکانشان را به نهاد سردرگم و پیچیده آموزشوپرورش سپردهاند و در هر حادثهای که رخ میدهد صرفا نگران میشوند و شاید اعتراضی هم بکنند، اما از نقش پررنگ خود در حفظ و سلامت جنسی کودکانشان غافلاند. عمادالدین احمدی، پژوهشگر حوزه کودک و کاندیدای دکترای رشته روانشناسی تربیتی دانشگاه فریدریش شیلرینا در آلمان، از نقش مهم پدرومادرها در حفظ امنیت جنسی کودکان میگوید. او با اشاره به اینکه نظام آموزشی مهمترین منبع حمایتی برای آموزش صحیح به خانوادههاست، معتقد است والدین با تصورات ذهنی خودشان راجعبه تربیت جنسی، نباید به کودک آموزش دهند و پیش از آن باید مطالعه کنند و برای آموزش خودشان وقت بگذارند. او خانواده را مهمترین نهادی میداند که میتواند در تربیت جنسی کودک نقش تأثیرگذاری داشته باشد، زیرا کودک با خانواده نزدیکترین ارتباط را دارد و مسئله مهم دیگر این است که خانواده بداند آموزش در این حوزه بهیکباره اتفاق نمیافتد و نیازمند آموزش قدمبهقدم و مستمر متناسب با رشد شناختی کودک است.
به نظر شما بیشترین سهم در تربیت جنسی کودکان مربوط به کدامیک از نهادهای خانواده، مدرسه و جامعه است؟
مسئله سوءاستفاده از کودکان مشکل و معضلی جهانی است و تقریبا همه کشورها بهنوعی با آن درگیرند و این صرفا مربوط به کشور ما نیست. آنچه تفاوت را ایجاد میکند رویکردهای مقابلهای، سیاستهای پیشگیرانه و آموزشهای عمومی است که در هر کشوری وجود دارد و برای مردم آن جامعه ارائه میشود. در ایران بعد از اینکه چنین اتفاقی میافتد، جامعه دچار شوک میشود و در رسانهها آتشفشانی از هیجانها به پا میشود و همه درباره این مسائل بحث میکنند، اما بعد از مدتی همهچیز فروکش میکند تا دوباره فاجعهای به این شکل رسانهای شود و باز ما این منحنی سینوسی را داشته باشیم، اما هیچگاه به این فکر نمیکنیم که برای آینده کودکانمان چه کردهایم. اصولا در همهجای دنیا، مدلهای آموزشی برای پیشگیری از سوءاستفاده جنسی کودکان، در دو گروه هدف (آموزشگیرنده) و دو سطح منبع (آموزشدهنده) تعریف میشود. گروههای هدف کودکان و گروه هدف والدین هستند. منابع اصلی حمایتکننده و آموزشدهنده این دو گروه، یکی مدارس و نهادهای آموزشی و دیگری مؤسسههای مردم نهاد است و دولت بهعنوان یک سیاستگذار کلان، حامی کل این سیستم خواهد بود.
برای آموزش به کودکان کدام منبع آموزشی مهمتر است و چه مسائلی بهتر است در این نوع آموزشها اولویت باشد؟
برای آموزش کودکان دو منبع اصلی وجود دارد: یکی والدین و خانواده و دیگری منبع مدرسه است. منبع والدین و خانواده مهمترین نهاد آموزشی برای کودک در این حوزه است و دلیلش رابطه نزدیکی است که با کودک دارند. دو نکته بسیار مهم که والدین باید آگاه باشند این است که اول، والدین خودشان راجعبه این مسائل آموزش دیده باشند، خوانده باشند و آگاه باشند تا بتوانند به کودکانشان آموزش دهند؛ به این شکل نیست که والدین با تصورات ذهنی خودشان بتوانند این مسائل را به کودکانشان آموزش دهند. دوم اینکه باید باور کنیم آموزش در این حوزه بهیکباره اتفاق نمیافتد، زیرا آموزش به کودک در این حوزه باید متناسب با سن و رشد شناختی کودک باشد، در غیر این صورت کارساز و مؤثر نیست. مهمترین مسائل و محورهایی که کودک از طریق خانواده و والدین باید آگاه باشد، مهارتهای مرتبط با آگاهسازی کودک بهمنظور امنیت فردی و جسمی او و شناخت اندام و حریم خصوصیاش و لمسهای خوب و بد و موارد اینچنینی است که در کتابهای آموزشی وجود دارد و از ابتداییترین و مهمترین محورهای آموزش است. در مرحله بعد توانایی اینکه بچهها بتوانند موقعیتهای خطرناک را تشخیص دهند، اهمیت پیدا میکند. بچهها باید بتوانند روابط مشکوک را تا حدودی شناسایی کنند و مهارت این را داشته باشند که محیط مشکوک را ترک کنند. همچنین و مهمتر از همه، توانایی نهگفتن را داشته باشند. اینها صرفا در رابطه با والدین و آموزشهای مستمر به وجود میآید و به این شکل نیست که در یک جلسه با کودک صحبت شود و تمام شود. دائم باید با داستانهای مختلف و بازیهایی که با کودک انجام میشود، تعاملات اجتماعیاش تکرار شود تا به نوعی کودک آماده شود و این باور در کودک ایجاد شود که اگر حادثهای رخ داد، میتواند با بزرگسالان مورد اعتمادش این مسئله را در میان بگذارد. نکته مهمی که باید تأکید کنم این است که انتظار زیادی است که تمام مسئولیت این اتفاقات را برعهده کودک بگذاریم. در جامعه مدرن امروزی اگر بخواهید رستورانی افتتاح کنید، نیازمند دریافت مجوزهای مختلف و همچنین گذراندن دورههای متعدد آموزشی برای اداره آن رستوران هستید اما متأسفانه در ارتباط با مسائل تربیتی و فرزندپروری این خلأ شدیدا وجود دارد؛ اینکه دغدغه والدین نیست که آموزش ببینند. متأسفانه والدین به تغذیه کودک اهمیت میدهند یا خیلی برایشان مهم است فرزندی خلاق یا باهوش یا دانشمند داشته باشند و هزینه و وقت زیادی را برای دورههای آموزشی کودکانشان صرف میکنند اما خیلی کمتر به این موضوع نگاه میکنند که تا چه اندازه خود ما بهعنوان والدین نیازمند آموزش هستیم.
والدین از چه طریقی باید آموزش ببینند؟
برای آموزش والدین منابع مختلفی وجود دارد. یکی از این منابع میتواند مدرسه باشد. مدرسه بهعنوان یک حلقه ارتباطی میان والدین و کودک و سازمانهای ذیربط مثل سازمان بهزیستی، سازمان نظام روانشناسی وزارت بهداشت که متولی آموزش متخصصان در این حوزه هستند عمل کنند و مدارس نقش میانجی را داشته باشند برای اینکه این شرایط را هماهنگ کنند. منبع دیگر کتب معتبری است که در این زمینه وجود دارد. منبع سوم هم میتواند سایتهای معتبر باشد. البته فضای مجازی همیشه منبع موثقی نیست و بهتر است از این فضا با احتیاط بیشتری جهت کسب اطلاع استفاده کنند. منبع دیگر مؤسسههای مردمنهادی است که در این زمینه فعالیت میکنند و چون این سازمانها شناخت بسیار درستی نسبت به مراکز پرخطر و گروههایی با ریسک بالا دارند و متخصصانی که با آنها همکاری میکنند در این زمینه آموزش دیدهاند، به همین دلیل خانوادهها میتوانند در این زمینه از سازمانهای مردمنهاد کمک بگیرند.
در مورد تربیت جنسی کودکان همیشه والدین با ابهامات بسیار زیادی روبهرو هستند. وقتی در مورد این مسئله با والدین صحبت میکنیم که باید کودکانتان آگاه شوند، میگویند چرا ما باید کودکانمان را بترسانیم و چرا ما باید از دنیا یک تصویر وحشتناک ارائه دهیم. نظر شما چیست؟
یکی از مسائل مهمی که باید اشاره شود، این است که آموزش در این حوزه باید مستمر باشد و آگاهسازی کودک پروسهای طولانی است. در ابتدا ما بهعنوان والدین باید یاد بگیریم چگونه با کودکانمان رابطه مؤثر داشته باشیم. باید توانایی گوشکردن و صحبتکردن با آنها را داشته باشیم؛ آنچه متأسفانه بزرگسالان هم در آن مشکل دارند ولی در ارتباط با کودکانمان اهمیت دارد زیرا اعتمادسازی برای کودک از خانه شروع میشود. اینکه کودک باور داشته باشد تحت هر شرایطی در حمایت خانواده است و کودک احساس کند بستری آرام و امن در خانه برایش وجود دارد و بداند که هرگز مورد قضاوت خانواده و والدین قرار نمیگیرد. پس جدا از آموزش مهارتهای پیشگیری از سوءاستفاده کودکان به والدین باید اصول اولیه فرزندپروری را یاد بگیرند. اما اگر خود خانوادهها از قبل آموزش دیده باشند، این موضوع نباید برایشان نگرانی به وجود بیاورد. به دلیل اینکه تمام آموزشها متناسب با سن کودک و رشد شناختی کودک باید به او آموزش داده شود؛ پس قرار نیست حجم زیادی از اطلاعات را که برای کودک قابل هضم نیست، بگذاریم روی میز و انتظار داشته باشیم کودک بفهمد. برای هر سنی هم شکل مناسب برای آموزش وجود دارد و همچنین آموزشها قدم به قدم است و محتوای مناسب برای آموزش وجود دارد. یکی دیگر از مسائلی که خانوادهها در ارتباط با آموزش در این حوزه مطرح میکنند، نگرانیشان برای ترسی است که کودکان پس از آموزش ممکن است داشته باشند. متخصصان باور دارند که نگرانی از ترس کودک خیلی کمتر از نگرانی از داشتن کودکی بدون آگاهی و مهارت در معرض خطر است. همچنین والدین میگویند ما دائم در حال مراقبت از کودکانمان هستیم و هرگز نمیگذاریم با غریبهها رفتوآمد کنند اما واقعیتی وجود دارد که امکان مراقبت همیشگی نیست. حتی اگر تلاش هم بکنید تبدیل به یک پدر یا مادر کنترلگر میشوید. در رابطه با راهکار اجتناب از برخورد با غریبهها واقعیت این است که در 90 درصد موارد کودک فرد سوءاستفادهگر را میشناسد و در 65 درصد مواقع این فرد از اقوام نزدیک کودک است و صرفا اینکه کودک از ارتباط با غریبهها اجتناب شود، راهکار مناسبی نیست.
در ارتباط با کودکان آسیبدیده چه راههای تشخیصی برای خانوادهها وجود دارد؟
محور دوم آموزش برای والدین، آموزش تشخیص علائم و نشانههایی است که کودک بعد از اینکه مورد آزارواذیت قرار گرفت از خود نشان میدهد و این بسیار مهم است که والدین یاد بگیرند چگونه نسبت به این مسائل واکنش نشان دهند. باور کلیای که وجود دارد این است که والدین تصور میکنند سوءاستفادههای جنسی همیشه با آسیبهای فیزیکی همراه است اما لزوما همیشه به این شکل نیست و علائم مختلفی را کودکان از خود نشان میدهند. در سنین پایینتر ممکن است علائم به شکل شبادراری، کابوس شبانه، گریههای بیدلیل و چسبیدن افراطی به مادر بروز کند و از علامتهای فیزیکی هم میتوان به کبودیهای احتمالی در بدن کودک اشاره کرد. برای سنین بالاتر به جز آسیبهای فیزیکیای که وجود دارد، میتوان به مهمترین علامتها اشاره کرد؛ یعنی افت تحصیلی بیدلیل در نوجوانان، افسردگی یا استرس و همچنین گرفتن هدایای گرانقیمت و غیرمعمول یا متوقفکردن فعالیتهایی مانند ورزش که در گذشته انجام میداده و کلاسهایی که میرفته. والدین با تکنیکهایی که آموزش دیدهاند، میتوانند بهموقع مطلع و متوجه شوند و با کمکگرفتن از متخصصان و مداخلات روانشناختی از بروز تبعات درازمدت جلوگیری و به کودکشان برای گذر از این آسیب کمک کنند.