نه میتوان تعارف کرد و نه پرده پوشی: حال مردم ایران، این روزها اصلاً خوب نیست؛ التهابِ زیر پوست جامعه حتی برای کند ذهن ترین آدمها نیز قابل درک است؛ مردم نگران فردا هستند؛ بیشترشان وقتی به هم میرسند با نگرانی از یکدیگر میپرسند به نظرت چه خواهد شد؟ بسیاری در تدارک مهاجرت اند و بیش از آنها در حسرت رفتن؛ به جرأت میتوان گفت ناامیدی فصل مشترک بسیاری از ایرانیان سال 1397 خورشیدی است؛ مردم نه وضع موجود را قابل تحمل میدانند و نه دورنمایی برای وضع مطلوب دارند... خلاصه میکنم: «مردم خسته اند».
چه باید کرد؟ آیا باید دست روی دست گذاشت و گسترش ناامیدی، فقر، بدحالی و فروپاشی جامعه را نظاره کرد؟ آیا باید جامعه بی اعتماد را با رسانههایی از جنس آن سوی آب تنها گذاشت تا به هر سمتی که خواستند ببرند؟ آیا باید هر روز شاهد ناآرامی در گوشه کنار کشور بود که این هموطن شعار دهد و آن هموطن دیگر دستگیر کند؟... نه! این حق ایران نیست.
واقعاً چه باید کرد؟ پاسخ را جز در یک چیز نمی دانم: «بازگشت به مردم».
دهه 60 را به یاد بیاورید، جنگ بود و روزی نبود که جوانان کشور شهید و مجروح نشوند، برخی از شهرها در اشغال دشمن بودند و بسیاری دیگر زیر بمب و موشک، مواد غذایی و سوخت جیره بندی شده بود و مردم برای داشتن یک حلب روغن نباتی یا یک گالن نفت باید منتظر اعلام کوپن میماندند، امکانات درمانی، آموزشی، تفریحی و ... در حداقل ممکن بود اما جامعه دچار «فقر امید و بحران اعتماد» نبود چرا که مردم بین «خود و مطالبات شان» و «نظام و مطالبات نظام»، فاصله ای نمیدیدند، «افق دید مردم و نظام یکی بود» و «آرمانها و اهداف، مشترک بود».
اینک اما واقعیت این است که بین نگاه و گفتمان مردم و نظام برآمده از دل همین مردم، فاصله افتاده است. مردم سبکهای متعدد زندگی خود را میطلبند و نظام، فقط یک نوع سبک زندگی را به رسمیت میشناسد.
مردم خواستار بسط آزادیهای سیاسی و اجتماعی اند ولی شورای نگهبان همچنان به سبک 30 سال پیش رفتار میکند و دایره انتخاب مردم را تنگ میکند یا دغدغه عده ای این است که نگذارند جوانان به کنسرت بروند یا خانوادهها مثل همه جای دنیا بتوانند مسابقات ورزشی را در استادیوم تماشا کنند.
مردم در سیاست خارجی، خواستار واقع گرایی مبتنی بر منافع ملی هستند ولی آنچه در عمل اجرایش را میبینند، خلاف اراده آنها و مبتنی بر شعارگرایی است.
مردم خواستار عدالت و شفافیت اند ولی میبینند که عده ای متصل به قدرت، منابع ملی را غارت میکنند و هیچگاه هم در برابر مردم محاکمه و مجازات نمی شوند.
همه اینها دست به دست هم داده اند تا حال ایران امروز ما، "بد" باشد و همین بدحالی، امیدبخش دشمنان ایران باشد؛ همین حاکمان سعودی یا اعضای سازمان منافقین را نگاه کنید که با چه شوق و مسرتی درباره اوضاع داخلی ایران حرف میزنند؟
«بازگشت به مردم» تنها راه نجات است. معنای بازگشت به مردم این است که نظام مانند دهه 60 ، افقهای نگاه و عملکردش را با مطالبات مردم همسو کند. در آن دهه، آنچه اکثریت میخواست، نظام هم همان را میخواست؛ آیا امروز نیز همین گونه است؟
در این چند دهه، به دلایل مختلفی مانند نو شدن جمعیت، افزایش سطح تحصیلات و گسترش ارتباطات اجتماعی و ... نوع نگاهها و ادبیات مردم تغییرات مهمی کرده است و ضروری است نظام نیز خود را در این زمینه بروز کند و با مردم همسو شود. اگر این بازگشت راهبردی صورت پذیرد، نه فقط امید و نشاط به جامعه بازخواهد گشت که مردم با عزم جرم تری در کنار نظام شان خواهند بود و سختیها و مشکلات را با توان و صبوری بیشتری تحمل خواهند کرد.
چندی پیش مقام معظم رهبری جمله مهمی را بیان کردند: "نظام جمهوری اسلامی چیزی جز ملّت ایران نیست"؛ اگر همین یک جمله حکیمانه مبنای همه تصمیم گیریها و عملکردهای همه مسؤولان کشور شود گذر از این دوران سخت و استحکام نظام و کشور کاملاً در دسترس خواهد بود. باید دید مردم در سیاست داخلی و خارجی چه میگویند و دقیقاً همان را اجرا کرد. منظور از مردم هم اکثریت هستند و نه الزاماً پر سر و صداها ؛ کسانی هم که نمی خواهند یا نمی توانند با مردم و نگاهها و اهداف بروز شده مردم همسویی کنند، بی هیچ اغماضی کنار کنار شوند.
مردم باید با تمام وجود این تغییر و بروزرسانی را احساس و لمس کنند. آنها هم از این "در گذشته ماندگی" رنجورند و هم نمایشهای ظاهری را خوب میشناسند و باور نمی کنند.
هر چند وضعیت کنونی تا همین الان نیز بسیار هزینه زا بوده است ولی هنوز هم دیر نیست و میتوان اشتباهات را اصلاح کرد، سیاستها و افراد مانع را کنار گذاشت، سوء تفاهمها را بر طرف و "تطابق خواستهای مردم و نظام" را مجدد برقرار کرد.
*صاحب امتیاز و سردبیر عصر ایران