شاید تصور کنید که ریاکاری تنها مختص افراد معمولی جامعه است و مردان سیاسی از آن مبرا هستند، اما بر عکس، به نظر می رسد که این امر در سطوح مختلف سیاسی به امری رایج تبدیل شده است. ریاکاری در هر دسته و گروهی که باشد، امری قبیح است. اینکه شخصی بخواهد یک چارچوب رفتاری برای شما تعریف کند ولی خود در خفا به آن چارچوب پایبند نباشد، به چه معنا است؟ پر واضح است که این کاری نادرست و غیراخلاقی است و نشانگر عدم اعتماد به آن شخص است.
از لحاظ علمی، ریاکاری کمی پیچیده تر است. ریاکاری در بخش های گوناگونی قابل تعریف است و دلایل خاص خودش را دارد؛ بسیاری از اوقات افرادی که به این گونه کارها دست می زنند، قصدی در انجام این کار ندارند و تنها بر اساس سرشت خود عمل میکنند.
زمان ریاکاری
بسیاری از کارهایی که برچسب ریاکاری به آنها می خورد، در واقع این گونه نیستند و در مقابل، بسیاری از کارهایی که سرشار از ریاکاریاند، از منظر عموم جامعه، به عنوان ریاکاری تلقی نمیشوند.
به عنوان مثال، بعضی افراد به دفعات همگان را به کمک کردن به بنگاه های خیریه تشویق می کنند و خود را جزو خیرین معرفی می کنند، ولی پس از مدتی کاشف به عمل می آید که آنها تا به حال به هیچ موسسه ای کمک نکرده اند؛ این ها افرادی ریاکار هستند. حال فرد خسیسی را تصور کنید که مرتب شما را به حمایت مالی از موسسات خیریه دعوت می کند، شکی نیست که شما او را فردی ریاکار فرض کرده و از او به بدی یاد می کنید. ولی شاید بهتر باشد که روی دیگر سکه را نیز دید. شاید خصوصیات اخلاقی آن فرد تغییر کرده و او واقعا کمک مالی به موسسات خیریه می کند. تغییرات مثبت رفتاری و کرداری، خصایلی هستند که بایستی به نیکی از آنها استقبال کرد.
اما واکنش افکار عمومی به فرد ریاکار همیشه یکسان نیست. ریاکاری در مواردی که در برگیرنده یک جریان فکری یا مذهبی است، بسیار سنگین بر شمرده می شود. فرد مشهوری را تصور کنید که خود را طرفدار دو آتیشه یک خواننده به خصوص می داند و مرتب از کنسرت های او تعریف و تمجید می کند، پس از مدتی معلوم می شود که او حتی یکبار هم به کنسرت آن خواننده نرفته است و در خلوت خود، آهنگ های دیگری گوش می دهد. طبیعتا دورویی این فرد ناخوشایند است، ولی چندان مهم نیست و باعث برانگیخته شدن افکار عمومی نمی شود.
حال فرد مشهور دیگری را تصور کنید که مرتب از فضایل اخلاقی صحبت می کند و با لحنی تند شما را به نهی یک سری از کارها وا می دارد، حتی ممکن است که شما را به جهت انجام عملی، مورد بازخواست نیز قرار دهد. پس از مدتی معلوم می شود که این فرد، خود به هیچ کدام از این فضایل اخلاقی اعتقادی نداشته و بالعکس بر خلاف آنها نیز عمل می کرده است. طبیعتا دو رویی این فرد باعث خشم افکار عمومی شده، و خواهان تنبیه فرد مذکور می شوند.
همچنین مردم در بسیاری از مواردی که بر خلاف عقاید آنهاست، به آسانی از لقب ریاکار برای اشخاص استفاده می کنند. سیاستمداری را تصور کنید که خط مشی فکری اش با شما متفاوت است. این شخص در حالیکه مدام از ارزش های خانواده دفاع می کرده، پس از مدتی آشکار می شود که به همسر خویش خیانت کرده است. به قطع و یقین شما او را یک ریاکار کثیف تلقی کرده و خواهان طرد شدن سیاسی و اجتماعی او می شوید. اما اگر همین سیاستمدار، پیرو خط مشی فکری مشابه با شما بود، چطور؟ احتمالا این گونه واکنش نشان می دهید: "خوب بعضی اوقات پیش می آید دیگر؛ هیچ انسانی کامل نیست! باید به او یک شانس دوباره داد و نباید او را طرد کرد. ما در حال حاضر باید به مسائل مهمتری بپردازیم".
بطور کلی افراد به طور 100 درصد، منطقی یا پایدار بر عقایدشان نیستند. قضاوت های ارزشی و اخلاقی بیشتر موضوعی هستند تا کلی. بنابراین وسعت و زشتی ریاکاری از نظر اشخاص مختلف، متفاوت است. این دقیقا نکته ای است که تعاریف متفاوتی از ریاکاری به همراه می آورد.
خود را بهتر از دیگران تصور میکنید
انسان ها، ربات نیستند و دارای احساسات گوناگونی هستند. یکی از این احساسات، احساس خود برتر بینی است. بسیاری از افراد توانایی ها خود را فراتر از آنچه که هست می پندارند، و یا افکار خود را منطقی تر از افکار دیگران تلقی می کنند. اگر چه در این مورد استثناهایی نیز وجود دارند؛ معمولا افرادی که از سطح درک و فهم بالایی برخوردارند، این گونه نیستند. اما به طور کلی بیشتر افراد خود را بهتر از دیگران می دانند.
البته این جای شگفتی نیست؛ مغز ما طوری طراحی شده است که در هر شرایطی ما، خود را فردی مفید، و با توانایی های بالا در نظر بگیریم و بتوانیم زندگی خود را به خوبی به پیش ببریم. اما مشکل زمانی آشکار می شود که ما با استفاده از این قابلیت، دیگر افراد را به شکلی ناعادلانه قضاوت کنیم.
این نوع نگاه، در بعضی از موارد منجر به این می شود که ما یک فرد را شخصی دورو تلقی کنیم، در حالیکه او این گونه نیست. مهمانداری را تصور کنید که در ابتدای پرواز با رویی گشاده، به مسافران خوش آمد می گوید و به آنها این اطمینان را می دهد که بهترین پذیرایی را از آنها انجام دهد. حال در حین پرواز شخصی برای دیگران مزاحمت ایجاد کرده و باعث ایجاد تنش در هواپیما می شود، طبیعتا در این لحظه آن صورت خندان مهماندار به یک چهره جدی تبدیل شده و به نوع دیگری با آن شخص برخورد می کند. قطعا آن شخص به کاری که می کرده است آگاه بوده و با استناد به اینکه حق با اوست، دست به این تنش زده است.
اگر پس از پرواز از او درباره مهماندار پرواز بپرسند، بی درنگ جواب می دهد که فردی ریاکار و دو رو بوده است. اما در حقیقت این گونه نبوده است، بلکه آن مهماندار در پی وظیفه خود یعنی حفظ آرامش برای مسافرین پرواز بوده است. به همین ترتیب به نمونه دیگری نیز می توان اشاره کرد. شخصی را تصور کنید که به دیگران درباره انجام یک سری از کارها توصیه می کند در حالیکه برای خودش، انجام آنها را ملزم نمی داند و این را به همگان نیز می گوید. طبیعتا این کار صورت قشنگی ندارد اما از آنجاییکه او خود صادقانه بیان می دارد که آن کارها را انجام نمی دهد، نمی توان او را فردی ریاکار خواند.
ناهماهنگی در کردار و گفتار آزار دهنده است
آنهایی که با "ناهماهنگی شناختی" - رویه ای که بین آنچه که فکر می کنید و آنچه که عمل می کنید تفاوت وجود دارد و این تفاوت باعث آزار روح و روان شما می شود – در علم روانشسناسی آشنایی دارند، ممکن است که از خود بپرسند که پس چرا آزار ناشی از ناهماهنگی منجر به کاهش رفتارهای ریاکارانه شخص نمی شود؟
در جواب آنها باید گفت که، این هم به موقعیت شخص بستگی دارد. خیلی از مواقع شخص این گونه خود را قانع می کند: "من در هر صورت از دیگران بهتر هستم. پس این تظاهر کردن من مشکلی ندارد". اما در بعضی از مواقع، داستان جدی تر می شود. به عنوان نمونه، می توان به شخصی که برای دیگران از فضایل اخلاقی صحبت می کرد ولی خود در خفا به گونه ای دیگر عمل می نمود، بازگشت. این عمل یک ریاکاری بزرگ است که طبیعتا شخص ریاکار از ناهماهنگی شناختی، رنج می برد؛ به بیان دیگر خود آن شخص به شدت از تضاد میان گفتار و کردارش در عذاب است.
حال شاید این گونه استدلال شود که ریاکاری او، تلاشی در جهت رهایی از رنج ناهماهنگی شناختی است. فردی را تصور کنید که از کودکی در خانواده ای بزرگ شده که فقط نوع خاصی از پوشش را صحیح می دانستند، ولی حالا که او به سن بزرگسالی رسیده، متوجه انواع دیگری از پوشش نیز می شود. از طرفی در خانواده می خواهد این گونه وانمود کند که پوشش مد نظر آنها انتخاب قطعی او نیز هست، ولی از طرف دیگر او نوع پوشش دیگری را انتخاب کرده است. میل او برای داشتن پوششی دیگر، باعث ایجاد یک ناهماهنگی شناختی شدید در او می شود.
یکی از راه های درمان، این است که میل خود به داشتن پوششی دیگر را سرکوب کند. یعنی مرتب با خود بگوید که "من فقط و فقط پوشش مورد نظر خانواده ام را قبول دارم، و از داشتن پوشش های دیگر شرم دارم". او اینگونه رفتار و کردارش را یکی کرده و دیگر تضادی بین آنها وجود ندارد، یعنی سعی می کند که تا هر زمان که ممکن باشد، خود را وارونه جلوه دهد. اما به واقع حفظ این رویه، دشوار است چرا که او در باطن خود به این پوشش اعتقاد ندارد. پس چه باید کرد؟
در اینجاست که به نقش معرفت در اعتقاد پی می بریم. خانواده او بهتر بود که به جای اینکه به اجبار او را وادار به داشتن پوششی خاص در کودکی می کردند، برای او از محاسن این نوع پوشش می گفتند، اینکه او با داشتن این پوشش از چه امتیازاتی برخوردار است، پوشش های دیگر چه معایبی دارند، و از فلسفه وجودی این پوشش برای او می گفتند.
ریاکاری آسان است!
شما فردی هستید که مرتب دیگران را موعظه می کنید و از پایبندی به ارزش های اخلاقی برای آن ها صحبت می کنید. البته این عالی است. پس مشکل اصلی کجاست؟ مشکلی اصلی در عمل کردن خود شما به آنهاست، چرا که پایبندی به یک سری اصول مشخص، نیازمند تمرین است و کاری آسان نیست. شما به دیگران می گویید که به بنگاه های خیریه کمک کنند، و همینطور از انجام کارهای ناشایست دوری کنند، این به آن معنی است که شما خود نیز باید به آنها عمل کنید. اما اگر شما به دروغ بگویید که من به افراد بی بضاعت کمک کرده ام، در حالیکه نکرده باشید، چه سودی برایتان دارد؟ در حقیقت شما با این دروغ، خود را در نظر دیگران به عنوان فردی نیکوکار و خردمند معرفی کرده اید، در حالیکه هیچ زحمتی هم نکشیده اید. پس این یک بازی برد-برد برای شماست.