ژنرال دانفورد ۳۱ تیر ماه در پاسخ به پرسشی در مورد بحران سوریه مدعی شده است ایران و روسیه «اهداف سیاسی بلندمدت متفاوتی» در قبال دولت بشار اسد، رئیسجمهوری سوریه دارند و هر چه از بحران فعلی میگذرد، این تفاوتها نیز نمود بیشتری پیدا میکند. او در ادامه ادعاهایش افزوده است: «معقول است که بگوییم، ایران و روسیه بر سر نفوذ در سوریه رقابت دارند.» به گزارش دنیای اقتصاد، به ادعای این ژنرال آمریکایی، در نهایت نزدیکی «حکومت سوریه، فدراسیون روسیه و ایران، چیزی نیست که دوام بیاورد» و «آنچه ایران در منطقه میخواهد با آنچه روسیه میخواهد فرق میکند... سخت است چشمانداز آن را در آینده منطبق [با یکدیگر] دانست.»
نگاه ابزاری روسیه به خاورمیانه
دکتر عبدالرسول دیوسالار، استاد دانشگاه و کارشناس مسائل روسیه در این رابطه به میگوید حرف دانفورد تا حدودی صحیح است زیرا خاورمیانه برای روسیه اولویت اصلی سیاست خارجیاش نیست بلکه مسیری است برای رسیدن به مجموعه اهداف بزرگ در نظام جهانی مانند برگشت روسیه بهعنوان قدرت برتر در نظام بینالملل و ایفای نقش قوی در تعیین نظم منطقهای در اروپا. بررسی سند تدبیر سیاست خارجی روسیه(2016) نشان میدهد خاورمیانه از اولویت بالایی در سیاست خارجی این کشور برخوردار نیست و در بهترین وضعیت جایگاه پنجم اولویت را به خود اختصاص میدهد. به این معنا خاورمیانه به تنهایی فاقد اولویت و اهمیتی راهبردی برای روسها است، بلکه از آنجا اهمیت مییابد که در منظومه کلانتری از سیاست خارجی آنها واجد نقش و کارکرد میشود. به این معنا خاورمیانه در نگاه روسی، هنگامی اهمیت مییابد که به ابزاری مهم برای دستیابی به اهداف استراتژیک سیاست خارجی روسیه تبدیل میشود.
به گفته این استاد دانشگاه و براساس آنچه برخی از مقامات آمریکایی نیز به آن اذعان میکنند، مساله مهاجرتها از خاورمیانه بهسوی اروپا، ابزاری در دست روسهاست تا بتوانند از طریق آن نظم اروپا را تحت تاثیر قرار داده و اثرگذاری داشته باشند. از سوی دیگر حضور نیروهای دریایی روسیه در دریای مدیترانه نیز برای مقامات مسکو بسیار با اهمیت است. زیرا تقویت نیروی دریایی روسیه در خاورمیانه دریای مدیترانه را در برمیگیرد و از آن طریق نیز به اروپا ربط پیدا میکنند. طبق دکترین دریایی روسیه، این کشور باید تا سال 2020 حضور قدرتمندی در دریای مدیترانه، دریای سیاه، قطب شمال، اقیانوس هند و اقیانوس اطلس داشته باشد و احداث پایگاههای دریایی جدید در کوبا، ونزوئلا، نیکاراگوئه، جزایر سیسیل و البته سوریه دنبال شود به این ترتیب برخلاف مدعای برخی کارشناسان مبنی بر اهمیت نه چندان بالای پایگاههای لاذقیه و طرطوس، این دو پایگاه بخش مهمی از راهبرد دفاعی روسیه را تشکیل میدهند.
بازسازی نظام امنیت جهانی
همچنین به نظر میرسد اهداف روسیه از ورود به سوریه را در قالب یک استراتژی بزرگ تحت عنوان «بازسازی نظام امنیت جهانی» بتوان توضیح داد. نظام امنیت جهانی به چند دلیل در شرایط فعلی از نظر روسیه مطلوب نیست. اول اینکه غربی-آمریکایی است و براساس تامین منافع آنها تنظیم شده است. دوم اینکه روسیه را محدود میسازد و آینده این کشور بهعنوان یک قدرت جهانی را به خطر میاندازد. سوم اینکه منافع امنیتی روسها را در نظر نمیگیرد و آنها را در محاصرهای استراتژیک به تله انداخته است و چهارم اینکه نظام امنیتی فعلی به تعبیر روسها فاقد کارآیی لازم است و نمیتواند تغییرات سیستمی ناپایدارکننده در قرن بیست و یکم را جذب و دفع کند. این مجموعه عوامل ضرورت بازنگری در نظام امنیتی فعلی را نشان میدهد. نظام امنیتی جدید باید منافع روسیه را به رسمیت بشناسد، تهدید روسیه از طریق محاصره استراتژیک این کشور در اروپا، قفقاز و خاور دور را از میان بردارد و مهمتر از همه جایگاه روسیه بهعنوان یک قدرت جهانی اجتنابناپذیر را به رسمیت بشناسد.
اختلاف دیدگاه
در عین حال باید توجه داشت ایران و روسیه از دو زاویه مختلف به مسائل در منطقه مینگرند و میتوان گفت در واقع روسیه خود را یک قدرت منطقهای از مسیر خاورمیانه تعریف میکند اما برای ایران، ثبات و امنیت در خاورمیانه یک موضوع حیاتی است؛ این مسائل به سیاست خارجی طرفین سمت و سو میدهد. در حال حاضر آنچه مشخص است تهران و مسکو فعلا دیدگاههای مشترکی در قبال بحرانهای سوریه و عراق دارند و خواهان ثبات در منطقه هستند. اما باید توجه داشت که طرفین بهصورت تاکتیکی دارای منافع مشترک هستند و منافع تاکتیکال را در برهههای زمانی کوتاه تعریف میکنند این در حالی است که به لحاظ استراتژیک اختلافنظر میان تهران و مسکو وجود دارد.
احتمال همکاریهای استراتژیک
امروزه روسیه بهعنوان یک بازیگر سیاسی با هدف اینکه نقش خود را در جهان افزایش دهد بهدنبال فرصتهاست و همکاری با ایران در مقطع فعلی در منطقه خاورمیانه بهویژه سوریه و عراق به مثابه فرصتی برای روسیه است تا به عرصه جهانی بازگردد و در عین حال قدرت اروپا و آمریکا را در خاورمیانه تحت کنترل خود درآورد. دیوسالار معتقد است ممکن است صحبت ژنرال دانفورد مبنی بر «اهداف سیاسی بلندمدت متفاوت تهران و مسکو» تاحدودی صحیح باشد اما این به آن مفهوم نیست که دو طرف در نهایت نمیتوانند با یکدیگر همکاریهای استراتژیک داشته باشند. به بیان دیگر نزدیک شدن منافع تاکتیکال ایران به روسیه، فرصتی به دو طرف میدهد که در بلندمدت منافع استراتژیکشان را نیز به هم نزدیک کنند و ظرفیت همکاریهای استراتژیک را افزایش دهند. نمیتوان گفت چون ایران و روسیه در عرصه مسائل استراتژیک اختلافنظرهای جدی دارند بعدها نقاط مشترک نخواهند داشت. هرچند آمریکا دوست دارد بگوید این همکاریها صرفا تاکتیکی است اما الزامی وجود ندارد که در صحنه عمل شاهد چنین وضعیتی باشیم.
نزدیک شدن منافع تهران و مسکو
در خصوص همکاریهای ایران و روسیه در سوریه باید مد نظر داشت که هر کشوری در راستای منافع ملیاش است که سیاست خارجیاش را تنظیم میکند و روسها نیز از این قاعده مستثنی نیستند. هرچند اکنون مواضع تهران و مسکو درخصوص مسائل منطقهای همچون عراق و سوریه به یکدیگر نزدیکتر شده است اما بدون شک و بهطور طبیعی نقاط اختلافی نیز در این مواضع وجود دارد. امروز هم روسیه و هم ایران بهدنبال تثبیت موقعیت خویش در منطقه و افزایش جایگاه و قدرت امنیتی و منطقهایشان هستند و این گسترش قدرت در بعضی نقاط مانند سوریه با یک تاکتیک مشترک پیگیری میشود. البته درخصوص سوریه روسها هم مانند آمریکاییها در پی ایجاد یک شرایط نیمهآرام هستند که هم حضورشان در منطقه توجیه داشته باشد و هم دستشان برای اقداماتی که میخواهند انجام دهند، باز باشد.
مبارزه با تروریستها در خاک سوریه
در واقع امروز صدها نیروی افراطگرا از چچن و داغستان و دیگر مناطق مسلماننشین روسیه به سوریه رفتهاند و به گروههای تروریستی پیوستهاند. به همین دلیل نبرد سوریه برای مسکو بهترین موقعیت است تا این تروریستها را که از آنها سلب تابعیت شده است در جایی غیر از خاک خودش نابود کند. اما ایران در مورد سوریه به دنبال تثبیت بشار اسد یعنی محور مقاومت است. در نهایت اهداف تهران و مسکو در سوریه بیشتر دارای نقاط اشتراک است و هر دو طرف خواهان تثبیت شرایط در این کشور ضمن بقای اسد و همچنین از بین رفتن گروههای تروریستی هستند.
تقابل با نظام تکقطبی
از سوی دیگر خاورمیانه بهعنوان منطقه استراتژیک و اقتصادی جهان همواره جایگاه خاصی در معادلات بینالمللی داشته که با نگاهی به سابقه آن طی سالهای گذشته درمییابیم که نقش روسیه در آن کم و کمتر شده و در عوض نفوذ غرب و آمریکا در کشورهای خاورمیانه روز به روز در حال افزایش است. تغییر معادلات قدرت پس از فروپاشی شوروی جهان را عرصه مانور آمریکا کرد و ذهنیت جهان تکقطبی را بیش از پیش برای واشنگتن تقویت کرد. اشغال افغانستان و عراق به بهانه حضور طالبان که خود عامل ایجاد آن بودند و همچنان وجود سلاحهای کشتارجمعی در عراق که آثاری از آن یافت نشد، همگی پوششی برای توجیه سلطه و تکتازی آمریکا بود. اما امروز روسیه با ایفای نقش پررنگ در سوریه و کمرنگ در عراق در پی آن است به آمریکا بفهماند که دیگر دوران تکتازی آمریکا پایان یافته است و مسکو نیز خواهان نقشآفرینی است.
روسیه در عراق و یمن دنبال چیست؟
در برهه فعلی روسها یقینا تمایل دارند در تمام مناطق بحران، نقشپذیری گستردهای داشته باشند که عراق و یمن نیز مستثنی نیست. به نظر میرسد در یمن، هدف اصلی مسکو شاید در آیندهای نه چندان دور این باشد که نقش ریش سفید فرامنطقهای را بین ایران و عربستان که به دلایلی یمن به یکی از نقاط بحران میانشان تبدیل شده است ایفا کند و جایگاه خود را نزد ایران و عربستان بالا ببرد. در این صورت روسیه میتواند با نقشآفرینی در بحران میان اعراب با محوریت عربستان و ایران، برگ برنده میانجی را در اختیار داشته باشد. اما بهنظر نمیرسد که در یمن اهداف خاصی را دنبال کند. درخصوص عراق نیز وضعیت تقریبا شبیه سوریه است با این تفاوت که سوریه برای آنها بهواسطه پایگاه دریاییشان در طرطوس استراتژیکتر است اما عراق این وضعیت را ندارد.
جلوگیری از سناریوی لیبی
روسیه به هیچوجه به اقدامات آمریکا در شمال آفریقا و خاورمیانه اعتماد نداشته و ندارد و بهرغم اینکه روسیه در مورد عراق سکوت کرد یا درباره حمله به لیبی ـ که قطعنامه آن در دوره مدودف تصویب شد ـ برداشت ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه این است که همراهی روسیه، باعث شده آمریکا قطعنامهای از شورای امنیت بگیرد و به شکل گستردهای از آن سود جوید و تنها اهداف خود را دنبال کند؛ به همین دلیل برای تصویب قطعنامه علیه سوریه، نه تنها موافقت نکرد، بلکه در دو سال گذشته، به همراهی چین، سه بار قطعنامه علیه سوریه را وتو کرد. برداشت روسیه در این باره این است که در سالهای گذشته، بهویژه در مورد عراق و لیبی، منافع منطقهایاش از دست رفته و اقدامات آمریکا و متحدان اروپاییاش بهگونهای بوده که منافع روسیه را نادیده گرفتهاند و عملیات در عراق و لیبی، باعث کاهش حضور روسیه در خاورمیانه و شمال آفریقا شده است و به همین دلیل، اجازه نمیدهد دوباره چنین سناریویی تکرار شود.
تهدیدها و فرصتها
در نهایت باید توجه داشت که روابط ایران و روسیه همواره دستخوش نگاههای سیاه و سفید بوده است؛ به آن معنا که برخی در ایران، روسیه را چنان سفید میبینند که گویی منافع ملی روسیه و منافع ملی کشورمان همواره در یک راستا هستند؛ از سوی دیگر عدهای نیز همه آمال خود را در ارتباط با غرب میدانند و از این رو روسها را همواره همسایهای نامطمئن میخوانند. بدون شک رابطه با روسیه نیز همچون دیگر کشورها بهطور نسبی برای جمهوری اسلامی ایران میتواند تهدیدها و فرصتهایی در بر داشته باشد و این هنر سیاست مردان و دیپلماتهای وزارت امور خارجه کشورمان است که با کنشی مبتنی بر منافع ملی جمهوری اسلامی ایران از فرصتها بهرهبرداری کنند و مانع بروز تهدیدها و چالشها شوند. در واقع تشخیص ندادن دقیق اهداف روسیه از حضور در سوریه میتواند فرصتهای مهمی را از طرف ایرانی سلب کند و دستاوردهای اتحاد امنیتی ایران-روسیه را کمرنگ سازد.
همچنین باید در نظر داشت هرگونه ناتوانی ایران در تبیین الگوی مطلوب نظم منطقهای و معلوم نبودن مطالبات طرف ایرانی از نظام امنیت منطقهای میتواند نتایج همکاری امنیتی با روسیه را به شدت تحت تاثیر قرار دهد. در حقیقت وجود استراتژی روسی تجدیدنظر در نظام امنیت جهانی در عین اینکه فرصتی برای ایران است تا بتواند تغییرات موردنظر خود در نظام امنیتی را پیگیری کند، اما در همین حال شفاف نبودن خاستگاه و جایگاه ایران در این طرح کلان میتواند تهدیدی اساسی باشد که در سطحی استراتژیک منجر به اتلاف منابع ملی شود.