به گزارش اقتصاد آنلاین به نقل از فارس، یادداشت او در فارین پالیسی را در متون زیر بخوانید:
«آیا پشت هیاهو، سخنرانی، طوفانهای توئیتری و جو کلی اپرای کمدیوار، دولت ترامپ دارد به استراتژی کلان موفق خاورمیانهای روسای جمهور هر دو حزب دموکرات و جمهوریخواه در دوره پس از جنگ سرد برمیگردد؟».
استفان والت در ادامه از اعتقاد برخی از تحلیلگران در آمریکا مبنی بر بازگشت واشنگتن به سیاست خارجی موفق دوره پس از جنگ سرد تاکید کرد.
مواضع کلینتون، بوش و اوباما به شکستهای پرهزینه انجامید اما ترامپ هم همان مسیر را میرود
«لئون هادار» در مطلبی نوشته بود که حمایت قوی آمریکا از شرکای سنی مذهبش و اسرائیل، سبب «باز استقرار یک وضعیت موجود با ثبات» و همچنین مهار داعش خواهد شد.
والت اما مینویسد: «من خیلی دوست میداشتم که به حرفهای او(هادار) اعتقاد میداشتم اما دلایل برای شک کردن، همینطور دارند زیاد میشوند. شکی نیست که سیاستهای خاورمیانهای بوش و اوباما به شکستهای پر هزینه ختم شدند و کارنامه بیل کلینتون در منطقه هم چیزی است که به سختی و ندرت میتوان به ان افتخار کرد. اما استقبال هادار از رویکرد ترامپ، در واقع بدفهمی استراتژی کلان آمریکا در دوران گذشته، بد تعبیر کردن وضعیتی کنونی که آمریکا با آن روبرو است و همچنین اغراق درباره احتمالهای موفقیت میباشد».
این استاد روابط بینالملل با اشاره به مواضع آمریکا در زمان تقابل با اتحاد جماهیر شوروی، تاکید کرده که در آن زمان، واشنگتن بنا بر استراتژی سد نفوذ و مهار، از تعدادی از کشورهای خاورمیانه حمایت کرد تا مانع از نفوذ شوروی در این منطقه و همچنین اعمال کنترل آمریکا روی منابع انرژی خاورمیانه بود.
طبق همین استراتژی کلان بود که آمریکا از اسرائیل، محمدرضا شاه در ایران و همچنین پادشاهیهای کشورهای عربی حمایت کرد و در نهایت طی دهه 1970، مصر را هم به سمت خود کشاند.
آمریکا باید در خاورمیانه، سیاست موازنه قدرت را در پیش بگیرد
به دنبال سقوط محمدرضا شاه در ایران با انقلاب اسلامی، آمریکا یک «نیروی واکنش سریع» ایجاد کرد تا در برابر حضور شوروی در خلیج فارس بازدارندگی ایجاد کند اما واشنگتن، همچنان مانند موازنهگر فرا ساحل رفتار کرد و نیروی واکنش سریعش را خارج از منطقه قرار داده بود و تا نیاز نبود، آن را به منطقه نمیآورد.
آمریکا بازی موازنه قدرت را در منطقه در پیش گرفت و بر همین اساس، در جنگ عراق(صدام حسین) و ایران(جنگ تحمیلی هشت ساله) به سمت عراق مایل شد و پس از آن، نیروی واکنش سریع را برای بیرون راندن عراق از کویت در سال 1991 بکار گرفت.
امروز، هیچ هژمون بالقوهای در خاورمیانه وجود ندارد و همچنین هیچ رقیب همتایی مانند اتحاد شوروی برای آمریکا به منظور تسلط یافتن بر منطقه نیست. در نتیجه آمریکا نیازی ندارد که به تعهدات کنونیاش به کشورهای خاورمیانه بیافزاید. هیچ یک از شرکای کنونی آمریکا، از منظر استراتژیک یا اخلاقی، شایسته حمایت بی قید و شرط نیستند.
1- مصر یک دیکتاتوری نظامی خشن با اقتصادی در حال ورشکستگی است و ارزش استراتژیک آن نسبتا کم است
2- عربستان سعودی یک تئوکراسی(نظام دین سالار) بنیادگرا است که در حال نابودی یمن و سوریه است و همچنین مشغول پروژه اصلاح اقتصادی بزرگی شده که شاید به طرز فاجعهباری شکست بخورد
3- اسرائیل که در حال حرکت به سمت یک نظام کاملا آپارتاید است
4- و ترکیه که تمسخری از دموکراسی است که از سیاست مشکلات صفر با همسایگانش(عدم هرگونه مشکلی با همسایگانش) به داشتن مشکل با تقریبا همه همسایگانش رسیده است
ترامپ به راحتی توسط خارجیهایی که به غرورش توجه کافی میکنند، تحریک میشود همانطور که میزبانان سعودی او به روشنی آن را دریافتند اما اینطور نیست که دست گذاشتن روی خودخواهی ترامپ و اقناع او، به نفع منافع ملی آمریکا باشد.
منافع آمریکا در خاورمیانه چند تکه، راحتتر تامین میشود
در مواجهه با محیطی این چنینی، یک ابرقدرت باهوش سعی در ایجاد استراتژی پوشش و حصار برخواهد آمد. آمریکا به جای اینکه برای ایجاد نوعی محور سنی مذهب تلاش کند، باید به منطق زیربنایی رویکرد سابق خودش برگردد. هسته اصلی منافع آمریکا در خاورمیانه در این قرار دارد که یک موازنه قدرت حفظ شود و از تسلط یک تک کشور یا قدرت بزرگ خارجی بر منطقه شود.
خاورمیانه امروز، چند دسته و تکهتکه تر از هز زمان دیگری است و این به معنای آن است که هدف مرکزی آمریکا، به راحتی قابل حصول است. بر همین اساس، آمریکا باید به سوی کشورهایی چون ایران دست دراز کند و نه اینکه با عجله و عمیقتر از آنچه که تاکنون بوده، در کنار اسرائیل، مصر، عربستان سعودی و ترکیه قرار بگیرد.
اخیرا، «امیلی ناخله» مدیر برنامه تحلیل استراتژیک اسلام سیاسی در سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا در یادداشتی نوشت که در طولانی مدت، طرف یکی را گرفتن در خصومت و دعوای همیشگی بین اسلام سنی و شیعه یا بین عربستان سعودی و ایران، مانعی بر سر حصول به منافع امنیت ملی آمریکا و همچنین منافع آن در جهان اسلام است .
والت در ادامه بر لزوم اتخاذ رویکردی متوازن از سوی امریکا در قبال همه کشورهای منطقه تاکید میکند.
از نظر او، اگر سعودیها، اسرائیلیها، مصریها و ترکیهایها میفهمیدند که آمریکا مرتب با ایران حرف میزند و روابط نزدیکتر با تهران، یک گزینه واقعی است، آنها مجبور میشدند که خیلی جدی به این موضوع فکر کنند که چطور باید عمل کنند که مورد محبت و لطف ما باقی بمانند.
لابیهای شبانهروزی اسرائیل و عربستان علیه ایران
والت تاکید میکند که ترامپ و کنگره آمریکا باید به چاپلوسیها و پروپاگاندای برآمده از لابیگریهای اسرائیل و عربستان سعودی که شبانهروز در تلاش برای اهریمن سازی از ایران هستند، بیتوجهی کنند چرا که این دو درصددند ترامپ را قانع کنند که هرچه میخواهند به آنها بدهد.
وی در ادامه این ایده که عربستان سعودی و برخی دیگر از کشورهای عربی توان اقناع فلسطینیان برای حصول به اهداف ملیشان و رسیدن به صلح با اسرائیل را دارند، را توهمات بی پایان خواند.
وی در ادامه به تنشها بین قطر و عربستان سعودی و برخی دیگر از کشورها اشره کرد.
مواضع ترامپ درباره قطر، حماقت او را واضحتر کرد
والت تصریح کرد: «حماقت رویکرد ترامپ روز دوشنبه و وقتی که عربستان سعودی و پنج کشور دیگر سنی مذهب ناگهان روابطشان را با قطر سنی قطع کردند، واضحتر شد. همانطور که رابین رایت توئیت کرده بود ائتلاف عربی ترامپ خیلی به طول انجامید. ائتلاف او دو هفته بیشتر دوام نیاورد . در آغوش گرفتن شدید ریاض از سوی ترامپ، دلیل تنش سعودی-قطری نبود اما این اختلاف، ماهیت شکننده ناتوی عربی که به نظر میرسد ترامپ در سر داشت را فاش کرد. علاوه بر این، گرفتن یکی از طرفها در شکاف سعودی- قطری، میتواند به سهولت سبب به مخاطره افتادن دسترسی آمریکا به پایگاه هوایی اش در قطر شود موضوعی که شاید حتی ترامپ وقتی تلفن هوشمندش را برای توئیت کردن برداشت، از آن بی اطلاع بود.
مواضع ترامپ درباره حمله تروریستی تهران، بیرحمانه بود
پاسخ ترامپ به حمله تروریستی اخیر در تهران، هم بی احساس بود و هم از منظر استراتژیک، سردرگم و گمراه بود.
برخلاف این موضع ترامپ، ببینید رئیسجمهور وقت ایران در زمان حملات 11 سپتامبر 2001 چه کرد. او همدردی و تاسف عمیق خودش را برای مردم آمریکا ابراز داشت و این حملات را فاجعه و زشتترین شکل تروریسمی که دیده بود ، توصیف کرد. در بحث او هیچ خطابه و موعظه ای یا خرسندی از مصیبت دیگران وجود نداشت در حالی که این یک موضوع کاملا واضحی است که حملات 11 سپتامبر، واکنشی به اقدامات گذشته آمریکا بود. سخت است که با توجه به آنچه ترامپ انجام داد، تصور پاسخی بی رحمانه تر توسط روسای جمهور آمریکا را داشته باشیم.
یک راه برای اینکه رویکرد ترامپ مطابق با رویکرد سلفهایش باشد وجود دارد. علی رغم برخی عناصر مشترک، بیل کلینتون، بوش و اوباما همه شان برای افتضاح به بار آوردن در خاورمیانه، روشهای منحصر به فرد خودشان را داشتند. کلینتون با سیاست مهار دوگانه و غرق شدنش در فرایند صلح(سازش)، بوش با حمله به عراق و اوباما هم با در آغوش گرفتن احمقانه بهار عربی و این تفکر که با حملات پهپادی و استفاده از نیروهای ویژه میتوان مشکلات را حل کرد. ترامپ اما رویکرد خاص خودش را برای بدتر کردن وضعیت خاورمیانه دارد».