به گزارش اقتصادآنلاین، رودخانه اول، به نحوه مدیریت بلندمدت داراییهای کشور مربوط میشود. کشور ما از نظر منابع و داراییهای تجدید ناپذیر یا کمتر تجدید پذیر نظیر آب، هوا، خاک، نفت و گاز بگونهای اداره نشده که بتواند برای مردمش رفاه پایدار ایجاد کند. ما این منابع را بهجای آنکه «حفظ» کنیم یا آنکه آنها را تبدیل به «ثروت تولیدی» کنیم، «مصرف» کردهایم.
اما رودخانه دوم، خیل عظیم جوانان و به ویژه زنان جویای کار است که از سالیان قبل کاملاً مشخص بود مقیاس میلیونی خواهد داشت و باز هم اینکه کشور ما یک زمان طلایی را در نیمه دوم دهه ۱۳۸۰ از دست داده و عواقب آن طی سالهایی که در آن هستیم، هم بصورت آسیبهای اجتماعی هم مشکل افزایش قابل توجه تعداد بیکاران بروز کرده و خواهد کرد.
اینک این دو رودخانه در مبدا اتصال به یکدیگر قرار گرفتهاند. بههمرسیدن این دو رودخانه، اتفاق سهمگینی است که باید بتواند به نحوی مدیریت شود. در غیر اینصورت عواقب آن میتواند کشور را تا چند ده سال گرفتار انواع مشکلات اجتماعی و سیاسی کند.
چهار عامل در چنین شرایطی میتواند به کمک بیاید و از عمیقتر شدن مشکلات جلوگیری کند.
اول و قبل از هر چیز حفظ ثبات و آرامش در اقتصاد و سیاست است. چنانچه تغییر در مسیر تورم اتفاق بیفتد، مسیر تغییر، بازگشت به تورم ۲۰ درصد نخواهد بود و برگشت تورم با شیبی بسیار تند خواهد بود.
دوم، لازم است در مورد «چرایی» بروز مشکلاتی که امروز زندگی مردم با آن دست به گریبان است به دور از ملاحظات گرایشهای سیاسی گفتگو شود. بزرگترین خطر، تشخیص نادرست و بزرگترین اشتباه در چنین شرایطی دامن زدن به مطالباتی است که برآوردهکردن آن مقدور نیست.
سوم، وجود یک سرمایه اجتماعی بالا به معنی انسجام بالای اجتماعی برای گذر از این شرایط است. این روزها وعدههایی به مردم داده میشود که گویی مبدا تاریخ تحولات کشور سال ۱۳۹۶ و پایان تاریخ توسعه کشور پایان کار دولت دوازدهم خواهد بود و قرار نیست هیچ مشکلی برای دولت سیزدهم باقی بماند. دولت دوازدهم باید دولتی باشد که بیشترین حمایت اجتماعی مردم و بهویژه جوانان را پشت سر خود داشته باشد تا بتواند از طریق گفتگو با آنها از گذرگاههای سختی که پیش رو دارد عبور کند.
بالاخره چهارم، شرایط بسیار حساس اقتصادی سالهای آینده نیازمند آن است که بیشترین میزان سرمایه سیاسی کشور پشت سر دولت دوزادهم قرار داشته باشد. در کشوری که احزاب در آن فعالیت جدی ندارند سرمایه سیاسی، متبلور در چهرههای شاخصی است که مردم به آنها علاقه و توجه دارند.
به چهار مورد ذکر شـده میتوان یک بعد پنـجم را هم اضافه کرد و آن، مسـائل پیچـیده بینالمللی و منطقهای و زمان طلایی بهرهبرداری اقتصادی از برجام است. همه میدانیم که بعد از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، یک عدم قطعیت بزرگ در دنیا شکل گرفته است. یک اشـتباه کوچک حتـی کلامـی در سیاست خارجی میتواند پیامدهای زیانباری برای کشور داشته باشد. کشور ما به دولتی نیاز دارد که دارای بیشترین توان، تجربه و مهارت در دیپلماسی باشد.
دستاوردهای کشور در زمینههای مختلف مانند برجام، ثبات اقتصاد کلان، طرح سلامت و رسیدن به درآمد معادل بیش از یک میلیون بشکه نفت صادرات، همگی بسیار ارزشمند اما ناپایدار است. اعمال یک مدیریت ناپخته و جایگزین کردن همه اینها با پمپاژ پول، با سرعتی باور نکردنی اقتصاد ایران را ونزوئلایی خواهد کرد.
در انتخابات حاضر ما با یک تناقض بزرگ مواجهیم. از یک طرف بیش از هر زمان دیگر، شعارهای اقتصادی (البته به بیان دقیقتر رفاهی و نه اقتصادی) همراه با ذکر کمیات بیان میشود. هم اینکه کپیبرداری از شرایطی است که با آن انطباق ندارد یعنی با زمانی که درآمدهای نفتی بهطور متوسط، سالانه بیش از ۱۰۰ میلیارد دلار بود.
بنابراین در شرایطی که مهمترین مساله کشور منابع است افزایش مصارف بدون مشخص ساختن منابع آن، جز دامنزدن به تورم نتیجه دیگری ندارد. البته این رویکردهای انبساطی تورمهای بالا ایجاد میکند و نه تورم متوسط.
اصلیترین فشار تورم، بر قشر فقیر و کمدرآمد وارد میشود. مثلاً یک تورم ۷۰ درصدی نه تنها ظرف یکسال قدرت خرید مثلاً یارانه ۱۵۰ هزار تومان را به همان ۴۵ هزار تومان قبلی میرساند، بلکه ارزش بقیه درآمدهای مردم را هم به کمتر از یک سوم تقلیل میدهد