به گزارش باشگاه در و پنجره و نما
عصرایران؛ مصطفی داننده- دولت تصمیم گرفته است بعد از گرانی و سهمیه بندی بنزین به مردم بسته حمایت معیشتی پرداخت کند. پولی که دولت فکر میکند میتواند به مردم برای چرخاندن چرخهای زندگیشان کمک کند.
در این نوشتار میخواهم بنویسم که نه دولت عزیز این پول هیچ دردی از دردهای مردم را دوا نخواهد کرد. نمیدانم شاید مسؤولان کشور فکر میکنند با حدود 200 هزارتومان یک خانواده 5 نفره میتوانند رنگ جدیدی به زندگی خود بزنند. 200 هزارتومان اما در شرایط فعلی برای بسیاری از مردم یعنی هیچ.
فکر میکنم بسیاری از مسؤولان برای خرید سری به فروشگاهها نمیزنند. آنهم فروشگاههایی که برای بسیاری از کالاهای خود تخفیف میدهند.
نه، این پول در زندگی مردم تحولی ایجاد نمیکند. زندگی آنها را بهبود نمیبخشد. حال آنها را خوب نمیکند. حال مردم با اقتصاد به سامان خوب میشود، با ثبات.
مردم وقتی خوش هستند که نبینند هر روز با یک قیمت روبرو هستند. نبینند که ارزش پولشان هر روز کمتر از دیروز است. مردم وقتی حالشان خوب است که نبییند ماشین دست دومی که سال گذشته خریدهاند، با افزایش چندین میلیونی روبرو شده است.
مردم وقتی حالشان خوب است که نببیند رسانهها خبر میزنند در کدام مناطق میشود خانه زیر یک میلیارد خرید.
جامعه اگر مطمئن باشد اقتصاد همچون اسب آرامی است که به عنوان افسار زده شده است، قطعا با مدیر یت مصرف سوخت مخالفت نمیکنند. اما وقتی میبینند که اقتصاد ایران تحت تاثیر همه عوامل بزرگ و کوچک قرار میگیرد، نگران زندگی خود و فرزندانشان میشوند.
حال اقتصاد ایران با این پولها خوب نمیشود، همانطور که در دولت احمدی نژاد پول یارانه وضعیت اقتصاد ایران را درست نکرد و به تورم هم کمک بسزایی کرد. بسیاری از مردم دوست دارند زندگیشان به دوران قبل از یارانهها برگردد.
متاسفانه به نظر میرسد آنهایی که برای مردم تصمیم میگیرند، چندان شناختی از وضعیت زندگی قشر عظیمی از مردم ندارند. آنها وقتی از طبقه متوسط حرف میزنند، هنوز تصور میکنند دهه 70 یا اوایل دهه 80 است. نه عزیزان من، طبقه متوسط در دهه 90، یک طبقه ضعیف و ضربه پذیر است.
آنها به دلیل حقوقی که میگیرند، فققط میتوانند زندگی کنند و توان لذت بردن را ندارند. بماند که دیگران توان همین زندگی را هم ندارند.
کاش دولت، مجلس و دیگر نهادها یک روز جلسهای با چند جوان که در آستانه ازدواج هستند برگزار کنند تا ببیند چرخ زندگی آنها چگونه میگذرد. ببیند آنها برای تشکیل یک زندگی ساده، خیلی ساده با چه دیوهای هفت سری روبرو هستند. هر سر را میزنند سر دیگری در برابرشان قد خم میکند و اجازه نمیدهد آنها به زندگی خود سروسامان دهد. هر چقدر هم خانوادهها آسان گیر باشند هم باز سنگهای بسیاری در مسیر وجود دارد.
این مشکلات در دهه 60 و در زمان جنگ هم بود . سی سال فاصله زیادی نیست. 30 سال پیش در ایران، مسوولان و مردم در زمان جنگ ۸ ساله صادقانه با مشکلات برخورد میکردند و دست به دست هم به دنبال حل مشکلات کشور بودند. هم مردم به مسوولان کشور اطمینان داشتند و هم مسوولان به مردم. بسیاری به جای جیب خود به فکر زندگی همسایه بودند.
افسانه نیست، بسیاری از مردم ایران آن روزها را تجربه کردند. باید از خود بپرسیم چرا از آن فضا به حال و روز امروز رسیدهایم؟