به گزارش باشگاه در و پنجره و نما و به نقل از عصر ساختمان، ساختمان ها و شهرها ما را قادر به ساخت، درک و یادآوری جریان بی شکل واقعیت می کنند و سرانجام بازشناختن و یادآوری اینکه ما که هستیم. معماری ما را قادر به درک و فهم دیالکتیک های پایداری و تغیر می کند، تا در جهان سکونت گزینیم و در تسلسل فرهنگ و زمان جای بگیریم.
معماری در زمینه ی بازنمایی و سازماندهی فعالیت و قدرت، نظام های اجتماعی و فرهنگی، برهم کنش و جدایی، هویت و حافظه با پرسش های وجودی بنیادینی درگیر است. همه ی تجارب دلالت بر کنش های تفکر، به یادآوری و مقایسه دارند. حافظه ی تجسم یافته، نقشی محوری در به یادآوری هر فضا یا مکان دارد. ما همه ی شهرها و حومههایی را که بازدید کرده ایم و همه ی مکان هایی که به یاد می آوریم را به حافظه مجسم بدن مان منتقل میکنیم. زیست گاه ما با هویت شخصی مان متحد شده و بدل به پاره ای از بدن و هستی ما می شود.
در تجارب حائز اهمیت معماری، فضا، ماده و زمان در جوهره ی اصلی هستی که در آگاهی ما رخنه می کند، در بعدی واحد در هم می آمیزند. ما هویت خودمان را با این فضا، با این لحظه و با ابعادی که بدل به عناصر سازنده هستی ما می شوند تشخیص می دهیم. معماری هنر مصالحه مابین ما و جهان پیرامون ماست و این میانجیگری از طریق ادراک حسی رخ می دهد.
فرایک لوید رایت، در سال 1954، در سن 85 سالگی، وظیفه ی ذهنی معماری را در جملات زیر به قاعده در آورد:
«آنچه که در معماری امروز بیش ا همه چیز حائز اهمیت است، کیفیت مهمی است که بیشترین احتیاج در زندگی به آن است؛ و آن چیزی نیست به جز یکپارچگی چنان که در نهاد انسان نهفته می باشد. بنابراین یکپارچگی عمیق ترین کیفیت موجود در بناست... اگر ما موفق به برقراری آن شویم، خدمت بزرگی به طبیعت معنوی- روانی جامعه ی دموکراتیک مان کرده ایم... یکپارچگی را در ساختمان برقرار سازید، شما هواخواه یکپارچگی هستید؛ نه تنها در زندگی کسانی که ساختمان را بنا کردند بلکه از نظر اجتماعی نیز یک ارتباط متقابل اجتناب ناپذیر است».
امروز اظهارات موکد معماران درباره یکپارچگی حتی ضروری تر از زمان بیان آن در 50 سال پیش می نماید؛ و این دیدگاه مستلزم درک عمیقی از شرایط انسانی است.